فرگشت از بیگ بنگ تا پیدایش حیات فقط یک افسانه است

فرگشت سه ادعا در مورد پیدایش دارد که تحت نظریات سه گانه فرگشتی شناخته میشود. ادعا در مورد پیدایش کیهان، ادعا در مورد پیدایش حیات و ادعا در مورد پیدایش انواع.

از آنجا که خلقت فرض معقول با فاکتور کمتری برای توضیح پیدایش (origin) است نیاز به اثبات ندارد و خود به خود تحت اصل تیغ اوکهام یا اصل صرفه جویی قابل پذیرش است. لذا این فرگشت گرایان هستند که باید ادعای خود را اثبات کنند و  لذا قرن هاست برای اثبات آن تلاش میکنند!




تصاویر فوق خلاصه ای از ادعاهای آنهاست که توسط یکی از طرفداران آنها در گروه تلگرامی گذاشته شده بود و این فرد میکوشید با این روش و به زعم خود خلقت را بی اعتبار کند!! 


با کمی جستجو میتوانید دریابید این متون از سایت زیر برداشته شده است.

http://en.iraaaas.com/?p=458

در واقع این نوشته ها خط زمانی time-line اتفاقاتی است که گفته میشود بعد از افسانه "بیگ بنگ" رخ داده است که مورد توافق فرگشت گرایان است!!


ما این ادعاها را با رفرنس های محکم علمی، مشاهدات عینی و مستندات کافی پوچ میکنیم و ادامه این متن در جواب به ادعای فرگشت گرایان در مورد منشاء کیهان است!!

نکته اول:

همه آنچه که در متن فوق میخوانید همانند چیزی است که ادیان ابراهیمی در epoch یا همان دوره های مختلف توضیح میدهند و از این نظر فرقی بین توضیح ادیان ابراهیمی و نظریه بیگ بنگ برای پیدایش کیهان نیست! پس اگر آنها ادعا میکنند توضیحی که ادیان ابراهیمی از پیدایش جهان میدهند "داستان" است ما در ادامه این متن نشان میدهیم توضیح فرگشتی آنها هم "داستان" است!!


نکته دوم:

در انتهای متنی که این آتئیست عزیز گذاشته است گفته شده که نظر خلقت گرایان این است خدا زارت گونه خلق کرده است. منظور او از زارت گونه همان خلقت دفعی است. اما این کاملآ اشتباه است و در کتب ادیان ابراهیمی به چنین خلقتی اشاره نشده است و نوع خلقت کیهان تدریجی اما غیر یکنواخت در شش روز زمینی یعنی 24 ساعته بوده است و این تدریجی بودن هم با قصه بیگ بنگ در تضاد آشکار است! تمرکز ما در این نوشتار این است که شواهد علمی خلقت تدریجی اما غیر یکنواخت را بررسی کنیم.


نکته سوم:

شایسته است فرگشت گرایان بروند نام نیروهای بنیادین را یاد بگیرند. زیرا گرما نیرو نیست. نام نیروهای بنیادین نیروی گرانش، نیروی قوی و ضعیف هسته ای و نیروی الکترومغناطیس است. البته بعد از نسبیت انیشتین میدانیم استفاده از کلمه نیرو برای گرانش مناسب نیست.


نکته چهارم:

چندین ایراد اساسی در این نوشته وجود دارد که به ترتیب بررسی میکنیم:


اولآ در این قصه گویی نویسنده به شما حقه میزند! مثلا میگوید لحظه صفر تا لحظه 10 به توان منفی 43 ابعاد شکل گرفتند ولی نمیگوید این مرحله همان مرحله مهمی است که دانش بشری به آن نرسیده است!! حتی این مرحله به دلیل انرژی بسیار بالایی که نیاز دارد هیچگاه به مرحله آزمایشگاهی نمیرسد و از توانایی های بشر و فرابشر خارج است!


به همین دلیل میتوان گفت "فرضیه بیگ بنگ" و زمان بندی های حاصل از این فرضیه "شبه علم"  خالص است زیرا آزمایش پذیر و تکرار پذیر و حتی مشاهده پذیر هم نیست!! حتی مرحله بعد از این مرحله هم از توانایی بشر برای آزمایش خارج است و یک برخورد دهنده ذرات به طول چند هزار سال نوری میخواهد و اینکه آیا بشر بتواند چنین چیزی بسازد هنوز برای بسیاری جای شک و شبه دارد و به فرض ساخته شدن هم نتایج آزمایشات این شتاب دهنده صدها نسل طول میکشد تا مشاهده شود!


دومآ ما از نسبیت عام میدانیم که فروپاشی گرانشی به سمت داخل هیچگاه متوقف نمیشود. به بیان دیگر هیچگاه نقطه تکین نمیتواند گسترش یابد تا جهانی با عظمت کنونی را بسازد! به خصوص اگر چیزی فراتر از کیهان نبوده باشد که بلعیده شود!! این یک تناقض آشکار است که کسی نتوانسته حل کند!!


انرژی تاریک نیز در اینجا به فرگشت گرایان کمک نمیکند زیرا در مرحله ابتدایی پیدایش جهان، تابش ها غالب Radiation-dominated هستند و حتی در فاز امروزی که به ادعای فرگشت گرایان انرژی تاریک غالب است ما گسترش یک نقطه تکین را از بیرون نمی بینیم!!


خوشبختانه ما در نظریه های کیهان شناسی خلقت همچون cosmological relativity دچار این مشکل عظیم نمیشویم، زیرا جهان از نقطه تکین شروع به تورم نکرده است و تورم کیهان از مقیاسی بسیار بزرگ تر آغاز شده است. آنجا که خدا میگوید آسمان را آفریدم و آن را گسترش دادم دقیقا به مراحل آخر آفرینش اشاره دارد که زمین شکل گرفته و خلقت در حال پایان است و در مرحله آخر گسترش صورت میگیرد! بیگ بنگ دقیقا عکس این را نشان میدهد اول گسترش صورت میگیرد و در مراحل آخر زمین شکل میگیرد!!


سومآ در این مرحله فرض گرفته میشود که ثابت جفت Coupling constant همه نیروها یکسان بوده است. یعنی در مرحله بعد که گرانش از بقیه نیروها جدا میشود ثابت گرانش تغییر میکند و تغییر ثابت گرانش هم باعث تغییر در انرژی سیستم میشود! این یک تناقض آشکار با قانون بقای انرژی است! قانون بقای انرژی گرچه در نسبیت عام و فیزیک کوانتومی با چالش روبرو میشود ولی از قانون علیت هم مستحکم تر بوده و تاکنون خلاف آن مشاهده نشده است!!


چهارمآ این مرحله اولیه را فرگشت گرایان به میان میاورند تا شما مرحله بعد که GUT است را راحت تر بپذیرید. زیرا GUT هیچ شواهد مشاهداتی و آزمایشگاهی ندارند و فرض هایی خالص است که نویسنده آرزو دارد حقیقت داشته باشد تا خلقت لاپوشانی شود!!


پنجمآ سوالات بسیار بی جوابی در مورد مرحله اول وجود دارد که بی پاسخ می ماند! بیگ بنگ چگونه اتفاق افتاد؟ بیگ در چی و کجا اتفاق افتاد؟ آیا زمان و مکانی قبل از بیگ بنگ بوده است؟ آیا قبل از بیگ بنگ معنی دار است؟ و بیشمار سوال و ابهامات اساسی! 


با این حال فرگشت گرایان بی چون و چرا این قصه را قبول کردند و جوری تبلیغات میکنند گویی آن را از نزدیک و با چشم غیر مسلح مشاهده کردند!!


لذا جا دارد از فرگشت گرایان بپرسیم چگونه اینهمه اتفاق رو بدون هیچ فکت مشاهداتی و آزمایشگاهی قبول میکنند ولی توضیح خلقت 6 روزه ادیان ابراهیمی را قبول نمیکنند؟ آیا دوره هایی Epoch که ادیان ابراهیمی نشان میدهد ابهامات بیشتری دارد یا دوره هایی که نظریه بیگ بنگ نشان میدهد؟ 

جواب این سوالات را در نکات بعدی خواهید یافت!


نکته پنجم:

آنچه ما در تحقیقات خود یافتیم این است که " نظریه فرگشتی بیگ بنگ" علاوه بر شبیه علم بودن کاملآ بر روی "فرض ها" استوار است و همه آن فرض ها پر از ابهام و ناهنجاری است که در نکات بعدی آنها را بررسی خواهیم کرد. جالب است بدانید برای ابهاماتی که بیگ بنگ قادر به توضیح آن نیست نظریات قوی علمی و جایگزین برای توضیح آن وجود دارد که با خلقت گرایی عجین شده است و تنها نیاز به توسعه دارد تا یک پارادایم علمی منسجم، دقیق و شفاف را شکل دهند!


در ادامه ما به نقاط مبهم "افسانه فرگشت" میپردازیم تا مشخص شود فرگشت تنها یک باور است و نه چیزی بیشتر!

پس با ما همراه باشید.


نکته ششم:

قصه بیگ بنگ از آنجا شروع شد که در دهه 1920 جورج لومیتر که یک کشیش مسیحی بود و فریدمن که یک ریاضیدان روسی بود به صورت مستقل معادلات میدانی انیشتین را حل کردند. حل معادله میدانی انیشتین نیاز به "شرایط مرزی" دارد. این شرایط "فرض" گرفته میشوند. این دو دانشمند و ریاضیدان متریکی را در نظر گرفتند که در آن همگنی و همسانگردی فرض گرفته شد و با همین مفروضات معادلات میدانی را حل کردند. این دو فرض به اصل کپرنیکی یا اصل کیهان شناختی معروف شد و اساس بیگ بنگ را تشکیل داد. بنابراین اگر مشاهدات با این دو فرض همسان نباشد شالوده بیگ بنگ از هم میپاشد و تبدیل به افسانه میشود.


همگنی بعد از لومیتر و فریدمان توسط Wolfgang Rindler در سال 1956 با مسئله تنظیم شدگی یا "مسئله افق" به چالش کشیده شد. مسئله افق میگوید وقتی جهان در مرحله واجفتیدگی Decoupling و پیش از آن قرار داشته و فوتون ها نمیتوانستند حتی مسافت های کوتاه را بپیمایند چگونه جهان میتواند در مقیاس های بزرگ که فرصت ارتباط با هم نداشتند همگن باشد؟ چنین چیزی غیر ممکن است.


با کشف تابش های پس زمینه کیهانی CMB در سال 1965 که هنوز نقشه CMB به صورت دقیق بدست نیامده بود به نظر میرسید که فرض همگنی و همسانگردی تایید شده است. لذا فقط دانشمندان فرگشت گرا باید تلاش میکردند برای ایرادی که Wolfgang Rindler وارد کرده بود توضیحی ارائه دهند. به این ترتیب در دهه 1970  فرضیه تورم بزرگ inflation معرفی شد تا به این چالش پاسخ دهد. فرضیه تورم بزرگ میگوید جهان با نرخ بسیار بسیار زیاد در زمان بسیار بسیار کم بعد از خروج از تکینگی متورم شد. یعنی در بین بازه زمانی ده به توان منفی 33 و منفی 32 با نرخ خطی 10 به توان 26 بزرگ شد! برای درک این تورم اگر یک نانومتر که نصف عرض یک DNA است را با این نرخ منبسط کنید تقریبآ به اندازه 11 سال نوری میشود!!


شگفتا! گویی معجزه رخ داده و کسانی که میگفتند در عالم معجزه رخ نمیدهد خودشان متوسل به معجزه شدند! زیرا فرگشت گرایان هیچ مکانیسمی ندارند که توضیح دهند چگونه این تورم عظیم آغاز شد و چه چیزی و چگونه به این مکانیسم و این تورم عظیم پایان داد. این فقط یک فرض خالص برای نجات بیگ بنگ و تفسیر تابش های پس زمینه کیهانی CMB به نفع بیگ بنگ است!!


ضمن اینکه فرضیه تورم بزرگ نه تنها مشاهده نشده و فقط یکبار روی داده بلکه هیچگاه قابل آزمایش هم نخواهد بود. جالب است بدانید نظریه تورم بزرگ حتی با مدل میدانی هیگز و مدل استاندارد ذرات هم تضاد آشکار دارد. سخن زیر از پروفسور Robert Hogan با هم میخوانیم:


The problem is that the BICEP2 results predict that the universe would have received large 'kicks' during the cosmic inflation phase, pushing it into the other valley of the Higgs field within a fraction of a second. If that had happened, the universe would have quickly collapsed in a Big Crunch


به بیان دیگر پروفسور Robert Hogan میگوید نتایج بررسی روی تابش های پس زمینه کیهانی و اندازه گیری B-mode آنها بیانگر این است که جهان باید بعد از تورم بزرگ در خودش فرو میریخت و دوباره به نقطه تکین باز میگشت. بنابراین یا باید میدان هیگز Higgs field فرضیه ای درست باشد یا میدان تورم بزرگ Inflation field ، زیرا هر دو همزمان نمیشود!!


نکته جالب اینجاست که آنقدر افسانه بیگ بنگ (فرگشت کیهانی) اهمیت دارد که Robert Hogan میگوید باید یک فیزیک فراتر از فیزیک مدل استاندارد داشته باشیم تا این ناهنجاری را توضیح دهیم!! (متن زیر)


If BICEP2 is shown to be correct, it tells us that there has to be interesting new particle physics beyond the standard model" Hogan said


به بیان دیگر Hogan میگوید جهان بینی فلسفی فرگشت ارجیت دارد بر مدل استاندارد ذرات که قوانین فیزیکی را توضیح میدهد. یعنی یک چیزی که آزمایش پذیر و تکرار پذیر نیست ارجحیت دارد بر نظریه ای که در CERN با نتایج آزمایشگاهی پشتیبانی میشود و از روش علمی پیروی میکند!!


منبع از Phys:

https://phys.org/news/2014-06-higgs-boson-universe-collapse.html


نکته هفتم:

گفتیم داستان بیگ بنگ و گسترش کیهان expanding بر روی دو فرض که فریدمان و لومیتر گرفتند شکل گرفت. ولی از قضا مشاهدات با این دو فرض تطابق نداشت و وقتی CMB با دقت بالاتری مورد بررسی قرار گرفت و نقشه CMB در دهه 80 و 90 بدست آمد یک ناهنجاری در آن دیده شد که این دو فرض را نقض میکرد. حتی ماهواره Planck که در سال 2013 نتایج CMB را منتشر کرد هم به کمک فرگشت گرایان نیامد و راهی برای قصه خواندن بیگ بنگ باقی نماند تا جایی که خود لاورنس کراوس که آتئیست است در مصاحبه ای میگوید ما واقعآ مرکز جهان هستیم (متن زیر):


But when you look at CMB map, you also see that the structure that is observed, is in fact, in a weird way, correlated with the plane of the earth around the sun. Is this Copernicus coming back to haunt us? That's crazy. We're looking out at the whole universe. There's no way there should be a correlation of structure with our motion of the earth around the sun – the plane of the earth around the sun – the ecliptic. That would say we are truly the center of the universe

 

منبع:

https://www.edge.org/conversation/the-energy-of-empty-space-that-isn-39t-zero

تا به امروز هیچ توضیح فیزیکی برای این ناهنجاری بوجود نیامده و حتی به نقل از آژانس فضایی اروپا حل این ناهنجاری و فهم آن بدون ساختن یک فیزیک جدید غیر ممکن است!! (متن زیر)


Another is an asymmetry in the average temperatures on opposite hemispheres of the sky. This runs counter to the prediction made by the standard model that the Universe should be broadly similar in any direction we look

.

.

.

“Our ultimate goal would be to construct a new model that predicts the anomalies and links them together. But these are early days; so far, we don’t know whether this is possible and what type of new physics might be needed. And that’s exciting,” says Professor Efstathiou


منبع از وبسایت آژانس فضایی اروپا:

https://esa.int/Science_Exploration/Space_Science/Planck/Planck_reveals_an_almost_perfect_Universe 

توجه کنید این سازمان های دولتی حقوق بگیر هیچگاه اعتراف نمیکنند بیگ بنگ اشتباه است بلکه همواره میگویند فیزیکی که ما ساختیم ناقص است!! یعنی جهان-بینی فرگشتی در این موسسات دولتی اصل اول است و آنچه ما به عنوان حقیقت به دنبالش هستیم اصل دوم! 

به بیان دیگر اینها بودجه های کلان میگیرند تا فرگشت را به شما بفروشند و یک پارادایم علمی حول اصل فرگشت بسازند، نه انکه بدون پیش داوری مشاهدات را تفسیر کنند! توضیحات بیشتری در مورد عدم تطبیق نقشه تابش پس زمینه کیهانی با فرضیه بیگ بنگ را میتوانید در لینک زیر از پروفسور Jake Hebert از موسسه تحقیقاتی خلقت گرایان بخوانید:

https://icr.org/article/planck-data-big-bang


نکته هشتم: 

پس میبینید برای توضیح "افسانه بیگ بنگ" دو فرض همگنی و همسانگردی مطرح شد که یکی کاملآ نقض شده و دیگری "فرض تو فرض شده" که همین "فرض تو فرض شدن" موجب یک ناهنجاری دیگر با مدل استاندارد ذرات شده و دوباره فرض شده که یک مدل کاملتری از فیزیک ذرات وجود دارد که ما در آینده به آن میرسیم!!


در فلسفه علم ما به اینها میگوییم ad hoc یا فرض های اضافی برای حفظ مدل از ابطال پذیری!! یعنی همانطور که به درستی بارها گفتیم بیگ بنگ پارادایم علمی است نه یک نظریه علمی!! یک پارادایم که برای دیگر داستان های فرگشتی چون پیداش حیات و پیدایش انواع ضروری است و باید با هر روش و ترفندی که شده با مفروضات اضافی حفظ شود!!


لذا به نظر می آید این سلسله فرض ها نه تنها پایانی ندارد بلکه حتی داستان بیگ بنگ را پیچیده تر میکند و طبق تیغ اوکهام هرچه سریع تر باید بیگ بنگ کنار گذاشته شود. ولی چون فرگشت یک ایدلوژی است اتوریته های علمی این کار را نمی کنند و با زور میلیون ها دلار پول تزریق شده به موسسات و دانشگاه های دولتی و ژورنال های وابسته به آنها این افسانه را به مانند افسانه "فرگشت حیات" یا "فرگشت انواع" به صورت مصنوعی زنده نگه داشتند!

نکته نهم:

پس توجه کنید ناهنجاری Analomies معادل نادانی یا خدای حفره ها God of gaps نیست! ناهنجاری زمانی رخ میدهد که پیشبینی ها با مشاهده همسان نباشد که موجب بی اعتبار شدن فرضیه میشود. از این نظر تابش های پس زمینه کیهانی CMB نه تنها تایید کننده بیگ بنگ نبودند بلکه از همان ابتدا خلافش را نشان میدادند!!


نکته دهم:

داستان CMB پیچیده تر از آن است که شنیدید. اگر پرتوهای پس زمینه کیهانی از مناطق دور جهان به سمت ما می آیند آنگاه پرتوهای قوی کهکشان های نزدیک راه شیری باید یک سایه بر روی پرتوهای CMB ایجاد کنند. ولی از 31 خوشه کهکشانی مورد مطالعه فقط یک چهارم انها با پیشبینی ها همخوان بوده است!


به نقل از پروفسور Dr. Richard Lieu میخوانیم که:


If the standard Big Bang theory of the universe is accurate and the background microwave radiation came to Earth from the furthest edges of the universe, then massive X-ray emitting clusters of galaxies nearest our own Milky Way galaxy should all cast shadows on the microwave background

 

پس این یک ناهنجاری دیگر است که بیگ بنگ را بی اعتبار میکند زیرا میتوان اینگونه برداشت کرد CMB به عنوان یک فکت مشاهداتی میتواند تابش هایی محلی Local باشد و از آن به نفع نظریه خلقت استفاده کرد!


متن زیر از پروفسور "ریچارد لیو" که میگوید ممکن است خود خوشه های کهکشانی منبع تابش های پس زمینه CMB باشند!!


"Either it (the microwave background) isn't coming from behind the clusters, which means the Big Bang is blown away, or ... there is something else going on," said Lieu. "One possibility is to say the clusters themselves are microwave emitting sources, either from an embedded point source or from a halo of microwave-emitting material that is part of the cluster environment 


منبع:

https://sciencedaily.com/releases/2006/09/060905104549.htm

به نظر می آید آنچه که پروفسور ریچارد از محلی بودن  CMB میگوید معتبر باشد. زیرا فرگشت گرایان هیچگاه اشاره ای به یک اصل مهم فیزیکی به اسم پرتوهای پلانک در توضیح بیگ بنگ نمیکنند. اگر هر ماده ای از خودش پرتو ساطع میکند آنگاه CMB میتواند ناشی از پرتوهای ساطع شده نه حتی توسط خوشه های کهکشانی بلکه مولکول های هیدروژن در دمای 3 کلوین باشد که این مولکول ها به سختی به دلیل ماهیت فیزیکی آنها قابل روئت است و در همه جای کیهان وجود دارند. این هاله از مولکول های هیدروژن میتواند حتی نماینده ماده تاریک هم باشند و بسیاری از فیزیکدان ها از جمله پروفسور Paul Marmet که مخالف "افسانه بیگ بنگ" بودند و آن را یک مدل خلقت گرایانه فرگشتی میدانستند طرفدار این فرضیه بودند.


It is recalled that one of the most fundamental laws of physics leads to the prediction that all matter emits electromagnetic radiation. That radiation, called Planck radiation, covers an electromagnetic spectrum that is characterized by the absolute temperature of the emitting matter.

.

.

However, in the standard model of the universe, the simple fundamental Planck law has been ignored. It is claimed that the observed radiation comes from a combination of complicated hypotheses, involving an elaborate creation event called the Big Bang

.

.

We show that the 3° K radiation observed is simply the Planck radiation emitted by gaseous matter at 3° K


مقالات فوق را میتوانید در دو لینک زیر بخوانید:

https://www.researchgate.net/publication/2934369_The_Origin_of_the_3_K_Radiation

https://citeseerx.ist.psu.edu/viewdoc/download?doi=10.1.1.58.4047&rep=rep1&type=pdf

پس آنچه اینجا اهمیت دارد این است که بدانید منبع پرتوهای پس زمینه کیهانی میتواند غیر از چیزی باشد که در تئوری بیگ بنگ به شما میگویند که خود پروفسور ریچارد لیو هم به آن اشاره میکند.


Like shadow puppets on a wall, however, these shadows would only form if all three ingredients (light, object and observer) are in the correct order. If an object casts no shadow, it might be because the light source is closer to the observer than the object. That might mean that the cosmic microwave background didn't originate at the far edges of the universe, although there are no obvious or popular alternative sources


به بیان دیگر پروفسور میگوید که منشاء پرتوهای پس زمینه کیهانی از لبه های جهان نیست بلکه منبع آنها به مشاهده گر بسیار نزدیک است اما فعلآ توضیح جایگزینی برای آن وجود ندارد!


این مقاله در سال 2006 نوشته شده است و آن زمان سخن پروفسور درست بوده و توضیح جایگزینی برای آن وجود نداشته است ولی با تحقیقاتی که بنده انجام دادم کامل ترین توضیح برای منشاء CMB که میتواند تمامی خواص CMB را بدون آنکه به بیگ بنگ ارجاع دهد تشریح کند مقاله زیر است که در سال 2018 بیرون آمده است. هیچگونه پاسخی به این مقاله از طرف فرگشت گرایان تاکنون داده نشده و میتوان این مقاله را کامل ترین مقاله برای منبع و منشاء CMB در کیهان در نظر گرفت!

https://academic.oup.com/mnras/article/478/1/283/4975800

آنچه در این مقاله میخوانید کاملآ توانسته دما و تک دمایی طیف جسم سیاه CMB، ناهمسانگردی دمایی و ناهمسانگردی قطبی در مقیاس های کوچک small-scale temperature and polarization anisotropies آن را توضیح دهد ولی افسوس از فرگشت گرایان صدایی در نمی آید و جوری رفتار میکنند که گویی اتفاقی رخ نداده و همه چیز مثل سابق است! در حالی که مقاله فوق یک بمب بزرگ علمی در دنیای کیهان شناسی محسوب میشود که منبع CMB را پرتوهای گرمایی از غبارهای بین کهکشانی میداند!


در نتیجه اگر دانشمندان همت کنند و قاطعانه در برابر اصل فرگشتی در دانشگاه های جهان بایستند آنگاه میتوانند آزادانه بر روی پارادایم های دیگر کار کنند تا با مفروضات کمتری توضیح جایگزینی برای بیگ بنگ پیدا کنند تا به همه ناهنجاری های شکل گرفته خاتمه دهند! ولی متاسفانه همه هزینه ها و نیروهای فکری و انسانی صرف اصل فلسفی فرگشت میشود و همه توجهات از تئوری های جایگزین دور شده و بعضآ اصلا به آنها بهاء داده نمیشود!


نکته یازدهم: 

در داستانی که بیگ بنگ سر هم بندی میکند روشن نیست چرا ماده بر ضد ماده پیروز شده است. توجه فرمایید در نظریه خلقت ما به این مشکل بر نمیخوریم زیرا دوره فرمانروایی تابش ها Radiation dominance در نظریه خلقت غایب است و ماده با مکانیسم دیگری شکل گرفته است.


نکته دوازدهم: 

رد شیفت یکی دیگر از شواهدی بود که توسط فرگشت گرایان جهت تایید بیگ بنگ استفاده شد ولی این هم کاملآ اشتباه است و تفسیر رد شیفت کاملآ به نفع خلقت گرایی است. 


اولآ خود هابل میگوید کشف او نشان میدهد ما در جایگاه خاص و ویژه ای قرار گرفتیم و لذا بین تئوری و مشاهده به خاطر فرض همگنی عدم تطابق وجود دارد. (متن زیر):


Such a condition [these Dopplershifts] would imply that we occupy a unique position in the universe… But the unwelcome supposition of a favoured location must be avoided at all costs … [and] is intolerable … moreover, it represents a discrepancy with the theory because the theory postulates homogeneity


یعنی هابل خودش میگوید که فرضی که فریدمن و لومیتر داشتند با این کشف مطابقت ندارد. حال ما بر چه اساس باید فرض فریدمان و لومیتر را بپذیریم؟ 


فرض لومیتر و فریدمان میگویند اگر شما به کهکشان آندرومدا بروید پدیده رد شیفت را برای کهکشان های دور دست خواهید دید. خب آیا کسی به کهکشان آندرومدا رفته تا این ادعا را آزمایش کند؟ جواب خیر است. پس برای همین میگوییم بسیاری از مفروضات بیگ بنگ قابل آزمودن نیستند. آزمایش یکی از معیار های مهم یک نظریه علمی است. مثلآ گرانش نیوتن در ابتدا از روی مشاهدات کپلر و گالیله ساخته شد ولی آزمایش کاوندیش بود که آن را تبدیل به نظریه علمی کرد و مورد پذیرش واقع شد که خود نیوتن زنده نبود این موفقیت را ببیند. گرچه ناگفته نماند خود این آزمایشات ایراداتی دارد ولی یکی از دلایلی که گفته میشود بیگ بنگ شبه علم است آزمایش ناپذیری بسیاری از مفروضات آن است!


دومآ گفتیم مشاهدات بعد از هابل که CMB یکی از آنهاست نشان میدهد ما در مرکز جهان هستیم و خود لاورنس کراوس هم به آن اشاره کرده است و باید با این فرض نظریه کیهان شناسی بسازیم. از قضا مدل کیهانی خلقت گرایان Cosmological Relativity دقیقا روی همین اصل استوار است و توضیحی از تورم کیهان با مرکزیت زمین (یا دستکم کهکشان راه شیری) بدست میدهد که متناسب با مشاهدات است.


سومآ ماهیت کوانتینه بودن رد شیفت ها خلاف فرض لومیتر و فریدمان را نشان میدهد. دانشمندی به اسم William G. Tifft  از دانشگاه آریزونا که فعالیت اصلی او در زمینه رد شیفت است در دهه 70 یعنی 40 سال پس از کشف هابل برای اولین بار متوجه ماهیت کوانتینه بودن رد شیفت های کیهانی شد. سپس در دهه 80 مشخص شد که این کوانت ها دارای نسبت های یک/دوم و یک/سوم هستند. سپس تحقیقات در این مورد از طیف مرئی به طیف رادیویی برای بهبود اندازه گیری ها  انتقال پیدا کرد و نتایج یکسان با قبل گزارش شد. سپس در سال 2002 پروفسور Humphreys که خلقت گراست این اندازه گیری ها را با فرض ساکن بودن ما نسبت به تابش های پس زمینه کیهانی انجام داد و دقت نتایج به طرز عجیبی بهبود یافت!! به بیان دیگر هرچه مفروضات ما نسبت به زمین ساکن و نزدیک تر به مرکز جهان بیشتر میشود نتایج دقیق تری بدست می آید!


منابع:

Tifft, W.G. and Cocke, W.J., Global redshift quantization, Astrophysical J. 287:492–502, 1984

Tifft, W.G., Redshift quantization in the cosmic background rest frame, J. Astrophysics and Astronomy 18(4):415–433, 1997

 Humphreys, D.R., Our galaxy is the centre of the universe, ‘quantized’ redshifts show, Journal of Creation 16(2):95–104, 2002

باز هم شگفتا که اینبار هم خالق جهان سنگ تمام گذاشته است و موقعیت خاص و ویژه ما را در جهان نشانه گذاری کرده است!!


چهارمآ این فرض که ما در جایگاه ویژه هستیم طبق تیغ اوکهام فرض معقول است و فرض فریدمن و لومیتر در اینجا فرض اضافی است که با مشاهده رد شیفت باید کنار گذاشته شود.


نکته سیزدهم: 

ماده تاریک یکی از پر ابهام ترین قطعات "افسانه بیگ بنگ" است که نه تنها تاکنون مشاهده نشده است بلکه حتی در مدل استاندارد ذرات فیزیک هم پیشبینی نشده است ولی برای حفظ "افسانه بیگ بنگ" لازم و ضروری است!!


گاهی اوقات فرگشت گرایان کیهانی برای ماده تاریک آدرس اشتباهی به شما میدهند که شما را از اصل موضوع دور کنند. آنها میگویند حرکت چرخشی کهکشان های مارپیچی نشان میدهد یک جرم عظیمی در این کهکشان ها حضور دارد که از دید ما غایب است پس ماده تاریک را فرض میگیرند تا الگوی گرانشی آن را توضیح دهند. ولی نکته اصلی در جای دیگر است. بیگ بنگ در مرحله هسته زایی و همان مرحله ای که گفته میشود هیدروژن و هلیوم شکل گرفت پیشبینی هایی انجام میدهد که این پیشبینی ها باز هم با مشاهدات تطابق ندارد!! پروفسور لاورنس کراوس اینگونه توضیح میدهد:


The very same calculations that so beautifully explain the observed abundance of the light elements (hydrogen, helium, and lithium) in the universe also tell us more or less how many protons and neutrons, the stuff of normal matter, must exist in the universe.... Yet the initial density of protons and neutrons in the universe arising out of the Big Bang, as determined by fitting to the observed abundance of hydrogen, helium, and lithium, accounts for about twice the amount of material we can see in stars and  hot gas. Where are those particles


به بیان دیگر چون به نظر می آید که مقدار پروتون ها و نوترون ها که تصور میشود در ستارگان و ابرهای گازی بین کهکشانی وجود دارد نصف پیشبینی هسته زایی بیگ بنگ است فرگشت گرایان فرض کردند که این نصف ناپدید شده در نوعی ماده تاریک باریونی مخفی شده باشد!! برای توجیه آن هم یافته هایی از اخترشناسی را وارد کیهان شناسی میکنند که این ادعا را موجه کنند!! با این حال نه تنها مشکل بر طرف نمیشود بلکه باید برای این فرض دوباره فرض بیشتری در نظر بگیرند و هرچه فرض ها بیشتر شود مدل پیچیده تر شده و از اصل تیغ اوکهام تجاوز میکند.


اگر فرض کنیم ماده تاریک وجود دارد لاورنس کراوس دوباره میگوید:


However, when we add up how much “dark matter” has to exist to explain the motion of material in our galaxy, we find that the ratio of total matter to visible matter is not 2 to 1, but closer to 10 to 1. If this is not a mistake, then the dark matter cannot be made of protons and neutrons. There are just not enough of them


به بیان دیگر اگر فرض کنیم ماده تاریک وجود دارد دوباره باید فرض کنیم که 80 درصد آن غیر باریونی است یعنی بیشتر جهان ما را exotic matter یا مواد عجیب غریبی تشکیل دادند که خود بیگ بنگ برای تولید آن هیچ گونه پیشبینی و توضیحی ندارد!!


منبع دو جمله انگلیسی بالا از خود کتاب جهانی از هیچ لاورنس کراوس است:

Krauss, L. M. 2012. A Universe from Nothing. New York: Free Press, 24-25


ضمن اینکه فراموش نکنید اینکه میگویند مثلا داده های ماهواره پلانک نشان داده ماده باریونی نزدیک 5 درصد جهان را تشکیل میدهد خودش بر روی فرض استوار شده است و نه یک فکت مشاهده ای. یعنی کسی نرفته کل ماده باریونی جهان را اندازه گیری کند.


 چرا؟ زیر هسته زایی یک پارامتر آزاد دارد که این پارامتر آزاد را به اسم baryon-to-photon ratio هم میشناسند. وقتی مشاهده شد که نسبت فراوانی عناصر سبک هیدروژن و هلیوم در جهان تقریبآ 75 به 25 درصد است این پارامتر آزاد را  به این شکل تعریف کردند که به ازاء هر دو میلیارد فوتون یک باریون در جهان وجود دارد. سپس ماهواره پلانک با جمع کردن CMB ها و ضرب آنها در پارامتر مربوطه به این نتیجه رسید که چه مقدار ماده باریونی حقیقی وجود دارد ولی همین مشاهده با پیشبینی هم خوانی نداشت و ضربه نهایی را بر پیکره نحیف و بیجان افسانه بیگ بنگ در سال 2013 و 2015 فرود آورد!!


اگر میخواهید به صورت کامل توضیحات را بخوانید به لینک زیر از موسسه تحقیقاتی خلقت گرایان بروید.

http://icr.org/article/dark-matter-sparticles-big-bang


نکته چهاردم:

اولآ پس چون فهمیدیم ماده تاریک یک فرض اضافی Ad hoc است که مدل را پیچیده تر میکند باید به دنبال مدل هایی باشیم که بدون فرض ماده تاریک کار میکنند. ما در مدل کیهان شناسی خلقت گرایانه Cosmological Relativity به ماده تاریک نیازی نداریم همچنین به انرژی تاریک نیازی نداریم و آن را یک ویژگی خود مکان_زمان میدانیم. در این مدل کهکشان ما در مرکز واقع شده که همسو با کوانتینه بودن رد شیفت ها و همچنین نقشه تابش های پس زمینه کیهانی CMB است. در این مدل با ساعت زمینی سن جهان و زمین 6000 سال تخمین زده میشود که توضیحات کامل را میتوانید در موسسه تحقیقاتی خلقت گرایان بخوانید:

https://creation.com/a-5d-spherically-symmetric-expanding-universe-is-young

https://creation.com/dark-matter-and-a-cosmological-constant-in-a-creationist-cosmology

همچنین گفتیم بیگ بنگ گرایان برای توجیه ماده تاریک به اختر شناسی رجوع میکنند. ولی در اخترشناسی هزاران مقاله وجود دارد که که ماده تاریک را نفی کرده اند. حتی وجود چنین ماده ای توسط اختر شناسان کاملا ابطال شده است و این ماده نمیتواند وجود داشته باشد و مدل استاندارد بیگ بنگ کاملآ غلط است. برای نمونه تحقیق زیر:


Therefore, The Dual Dwarf Galaxy Theorem is falsified by observation and dynamically relevant cold or warm Dark Matter cannot exist. It is shown that the Standard Model of Cosmology is incompatible with a large set of other extragalactic observations. Other theoretical solutions to cosmological observations exist. In particular, alone the empirical mass-discrepancy--acceleration correlation constitutes convincing evidence that galactic-scale dynamics must be Milgromian. Major problems with inflationary big bang cosmologies remain unresolved


به بیان دیگر اگر مدل استاندارد بیگ بنگ درست باشد ما باید هر دو شکل از کهکشان های کوتوله را با هم داشته باشیم و این چون با مشاهدات تطابق ندارد پس مدل استاندارد همراه با ماده تاریک نقض میشود!!


منبع:

https://arxiv.org/abs/1204.2546v2

از طرف دیگر پروفسور دیوید مریت از دانشگاه راچستر ایالات متحده در سال 2017 مقاله ای نوشته که نشان میدهد افسانه بیگ بنگ یک تئوری ابطال شده است که با فرض های اضافی حفظ شده و از این منظر بیگ بنگ را باید یک تئوری قراردادی convention theory دانست که با یک تئوری علمی Sciencific theory بسیار توفیر دارد!


I argue that some important elements of the current cosmological model are "conventionalist" in the sense defined by Karl Popper. These elements include dark matter and dark energy; both are auxiliary hypotheses that were invoked in response to observations that falsified the standard model as it existed at the time


منبع:

https://arxiv.org/abs/1703.02389

لذا میبینید فرگشت گرایانی که میگویند بیگ بنگ یک تئوری علمی است هنوز در مدل "تخم مرغ کیهانی" لومیتر که مال 90 سال پیش است گیر کردند. همانطور که هنوز در ژنتیک جمعیت فیشر که مال 90 سال پیش است گیر کردند و به یافته های جدید نیمه قرن پیش در حیطه DNA، فسیل شناسی، زمین شناسی و جنین شناسی بی ملاحظه هستند!! همانطور که وقتی در مورد پیداش حیات و آزمایش میلر صحبت میکنند در 60 سال پیش گیر کردند و از پیچیدگی های  سلول و ساختار های پروتئینی و دشواری های پلیمر سازی و بسیاری از چیزهای دیگر که در نیم قرن پیش کشف شده بی اطلاع هستند.


فرگشت گرایی یک بینش فلسفی به جهان است که در مقابل خلقت گرایی بنا شده است. فرگشت کیهان (پیدایش جهان)، فرگشت مولکولی (پیدایش حیات)، فرگشت بیولوژی (پیدایش انواع) همگی توسط این اصل فلسفی (و نه اصل علمی) شکل گرفتند!!! جنبش فرگشت گرایی میکوشد با دادن بیلیون  ها دلار به موسسات و دانشگاه های دولتی فکت های مشاهداتی را به نفع این اصل تفسیر کند و یک پارادایم علمی فرگشت گرایانه بسازد. 


با این حال این پارادایم امروزه به مشکلات و تناقضات عظیمی دچار شده و آنقدر ناهنجاری و ایراد دارد که خود فرگشت گرایان را سردرگم کرده است. پر واضح است اگر بیگ بنگی نباشد در نتیجه فرگشت مولکولی و پیدایش حیات بی معنی میشود زیرا میتوان نتیجه گرفت حیات به وجود نیامده بلکه از همان ابتدا که جهان خلق شده وجود داشته است. آنهم نه تنها یک گونه حیات بلکه انواع گونه های حیات! به همین دلیل خود داوکینز هم میگوید اگر ما طراحی هوشمند شده باشیم خود آن طراحان هوشمند را باید فرگشتی توضیح دهیم!! پس باز هم میبینید در بین فرگشت گرایان همواره اصل فلسفی غالب است و نه روشمندی علمی!!


نکته پانزدهم:

چنانچه در نکات سیزدهم و چهاردهم اشاره شد بیگ بنگ برای توضیح هسته زایی و مرحله ای که ادعا کرده میتواند نسبت فراوانی عناصر سبک هلیوم و هیدروژن را پیشبینی کند نیاز به ماده تاریک دارد ولی برای معتبر جلوه دادن این فرضیه اذهان را به یافته هایی از اخترشناسی و الگوهای گرانشی در چرخش کهکشان ها ارجاع میدهد. 


1- اولآ میدانیم اختر شناسان وجود ماده تاریک را تایید نمیکنند و میکوشد الگوهای گرانشی در کهکشان ها را با Modified Newtonian dynamics یا همان دینامیک نیوتونی اصلاح‌شده توضیح دهند. لذا ماده تاریک گرچه برای کیهان شناسان فرگشت گرا ضروری است ولی برای اخترشناسان ضروری نیست. 


همچنین تاریخ نشان داده هرکجا که نادانی ما به ماده تاریک حکم کرده بعدها با درک عمیق تر ما از قوانین فیزیکی آن حکم ابطال شده است. آخرین و مهمترین نمونه آن سیاره ولکان vulcan بود که برای حرکت تقدیمی حضیض عطارد پیشنهاد شد که به عقیده دانشمندان به دلیل آنکه سیاره ولکان بسیار نزدیک خورشید است قابل روئت نیست. وجود آن سیاره مورد پذیرش عمومی دانشمندان آن زمان بود. سپس در سال 1915 نظریه نسبیت عام درک ما از دینامیک گرانش را تغییر داد و با اصلاح مدار سیارات حرکت تقدیمی حضیض عطارد را پیشبینی کرد. پس تاریخ علم به ما یاد میدهد باید برای توضیح چرخش کهکشان ها یکبار دیگر دینامیک گرانشی را اصلاح نماییم و نیاز به فرض ماده تاریک که با مدل استاندارد در تضاد کامل است نداریم.


2- دومآ اصلا بیایید فرض کنید ماده تاریک وجود دارد و فرض کیهان شناسان فرگشت گرا درست است. لذا مدل کیهان شناسی بیگ بنگ باید با وجود این ماده به توضیح شکل گیری کهکشان ها بپردازد. این مدل را  به نام Hierarchical Structure Formation میشناسند و دانشمندان توانستند این مدل را در کامپیوترها شبیه سازی کنند. 


از بد شانسی بیگ بنگ گرایان دیری نگذشت که بار دیگر مشاهدات عدم تطابق با پیشبینی ها و شبیه سازها را نشان داد و بیگ بنگ را به قعر جهان افسانه ها فرستاد. طبق شبیه سازی ها و پیشبینی ها اگر ماده تاریک وجود داشته باشد و مدل کیهان شناسی استاندارد درست باشد ما باید در اطراف کهکشان راه شیری چیزی بالغ بر 500 کهکشان کوتوله Dwarf galaxy داشته باشیم و حتی بعضی شبیه سازها تعداد آن را هزاران هم گفته اند.

منبع:

https://arxiv.org/abs/astro-ph/9907411

https://arxiv.org/abs/astro-ph/9901240

ولی به طرز وحشتناکی این مقدار بسیار کم بود و در آن زمان تنها 11 کهکشان کوتوله اقماری کشف شده بود. این 11 کهکشان به کهکشان های کوتوله کلاسیک هم معروف هستند که 2 تای آنها هزاران سال قبل کشف شده بودند.


منبع:

https://arxiv.org/abs/astro-ph/9810070

به بیان دیگر حدود 98 درصد خطا بین مشاهده و پیشبینی وجود دارد!! اگر حداقل کهکشان های کوتوله پشی بینی شده را 500 در نظر بگیریم 489 تای آنها گم شده است!! ولی شگفتا که هیچ صدایی از فرگشت گرایان در نمی آید و همچنان دارند این افسانه را پروپاگاندا میکنند و آرزو دارند که این فانتزی درست باشد!!


3- سومآ توجه فرمایید هر توضیح دیگری که در آینده برای این عدم تطابق مشاهده با پیشبینی بیاورند یک فرض دیگر به مفروضات بیگ بنگ در کنار ماده تاریک اضافه میشود و مثل قضیه همگنی که در نکته هشتم توضیح دادیم "فرض تو فرض" میشود و فقط خدا میداند آن "فرض دوم" قرار است با چه چیز دیگری تناقض داشته باشد!!


لذا چنانچه گفته شد بیگ بنگ یک نظریه علمی نیست بلکه یک پارادایم قراردادی است و چون موسسات فرگشت گرا پول و قدرت رسانه دارند میتوانند به راحتی این "فانتزی" را پروپاگاندا کنند، جوری که اذهان تصور کنند واقعآ رخ داده است!! در حالی که بیگ بنگ مثل فیزیک کوانتوم و نسبیت نیست که از طریق آزمایش پذیری و تکرار پذیری به آن پی رسیده باشند بلکه فرگشت گرایان در ابتدا یک فرض فلسفی داشتند و بعد به دنبال شواهدی برای آن فرض  بودند و هرچه پیدا کردند را به نفع آن فرض تفسیر کردند! 


با این حال بسیاری از این مشاهدات اکنون با پیشبینی های فرضیه به تناقض خورده است یا نیاز به فرضیات بیشتری برای حفظ فرض اول دارد! ولی فرگشت گرایان هنوز با بودجه های کلان دولتی که آن هم از مردم بدبخت گرفته میشود تحقیقات را در همین راستای فرگشت نگه داشتند و مانع از پارادایم شیفت paradigm shift شدند ولی نمیدانند پارادایم شیفت اجتناب ناپذیر است! 


نکته شانزدهم:

همانطور که در نکات ششم و هفتم و نکات سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم گفته شد همگنی و همسانگردی (دستکم در مقیاس های بزرگ) به کمک ماده تاریک، اساس مدل استاندارد کیهان شناسی را تشکیل میدهد. اکنون میخواهیم شالوده این "مدل" یا بهتر بگوییم شالوده این "افسانه" را از مقیاس های کوچک تا مقیاس بزرگ و از کهکشان های اقماری تا کهکشان های محلی و غیر محلی مورد راستی آزمایی تجربی قرار دهیم!

به این منظور اگر اصل کیهان شناختی یا همان اصل همگنی و همسانگردی درست باشد توزیع کهکشان ها باید شبیه به یک کندوی عسل باشد که زنبورها به صورت تصادفی و راندوم به صورت کروی دور آن میگردند.


در این قسمت این ادعا در مقیاس 100 کیلو پارسک به بالا بررسی میشود. اولین مقاله در سال 2005 که این ادعا را با شواهد تجربی رد میکند در لینک زیر قابل دسترس است.

https://arxiv.org/abs/astro-ph/0410421

در مقاله فوق ذکر شده است با اینکه تعداد کهکشان های کوتوله در اطراف کهکشان راه شیری بسیار کم است (در نکته پانزدهم به آن اشاره شد) با این حال همین مقدار کم با توزیع همسانگردی که مدل استاندارد به کمک ماده تاریک پیشبینی کرده است در تضاد آشکار است! به بیان دیگر یک ناهنجاری دیگر به ناهنجاری های قبل اضافه شده است! (متن زیر)


If the MW dwarves do indeed constitute the shining fraction of DM sub-structures, then their number-density distribution should be consistent with anisotropic (i.e. spherical) or oblate power-law radial parent distribution. This is assumed to be the case by most researchers, given the relatively small number of satellites. With this contribution, we show that, despite its smallness, the MW satellite sample is inconsistent with a cosmological sub-structure population. We do this by concentrating on the most elementary facts, namely purely on the positions of the satellites.


میتوان اینگونه گفت مشاهدات نشان داده است کهکشان های اقماری راه شیری به صورت یک دیسک با ضخامت بسیار کم 30 کیلو پارسک در حال چرخ به دور میزبان خود هستند. این مقاله شروع یک موج تازه برای نابود سازی مدل استاندارد کیهان شناسی بود. 


به همین منظور مقاله دیگری در سال 2008 بیرون آمد که در لینک زیر قابل دسترس است. 

https://arxiv.org/abs/0802.3899

در مقاله فوق ذکر شده است نه تنها نحوه توزیع فضایی کهکشان های اقماری راه شیری با مدل استاندارد ماده تاریک و تئوری سلسله مراتبی همخوانی ندارد بلکه قطب مداری و چرخشی آنها نیز متفاوت با شبیه ساز ها است. در شبیه سازها قطب مداری این کهکشان ها باید به صورت رندوم و با توزیع ناهمسانگرد باشد که باز هم مشاهده خلاف آن را نشان داده است! (متن زیر)


For the simulated haloes the orbital poles of the CDM simulations are consistent with being drawn from a random, isotropic distribution. In contrast, the orbital poles of the Milky Way show an excess of small pole-distances, but are affected by large measurement uncertainties. In fact, the total MW satellite angular momentum is co-aligned with the normal to the DoS-plane implying the DoS to be a rotationally-supported structure – a feature notably absent in all six simulated haloes. Such a rotationally supported disc is a natural consequence of their formation if the MW dSphs are of tidal origin. Indeed, the production of TDGs is a fundamental process in any hierarchical structure formation theory such that members of this class of objects must be present in the local volume.


به بیان دیگر تکانه چرخشی کهکشان های اقماری راه شیری با صفحه دیسکی این کهکشان های در یک راستا قرار گرفته است! این نشان میدهد یک ساختار چرخشی در این سیستم بزرگ وجود دارد که به بیان کیهان شناسان این ساختار چرخشی نشان میدهد سیستم مورد نظر ساختارمند، منظم و سازمان دهی شده است که با توضیح راندوم و همسانگرد "افسانه بیگ بنگ" جور در نمی آید!


با گذشت زمان نه تنها وضع بهتر نشد بلکه افسانه فرگشت گرایان بیشتر از پیش مورد مواخذه قرار گرفت! اینبار تمرکز محققین به سمت خوشه های کروی Globular cluster و جریان های ستاره ای Stellar streams معطوف گشت که مقاله آن در لینک زیر قابل دسترس است.

https://arxiv.org/abs/1204.5176

همانطور که در مقاله فوق اشاره شده است تحقیقات گذشته محققین توسعه پیدا کرد و بر روی توزیع فضایی خوشه های کروی و جهت گیری جریان های ستاره ای و گازها قرار گرفت و نتیجه همانند چیزی بود که در مورد دیسک های کهکشان های اقماری بدست آمده بود. به بیان دیگر یافته های فوق نشان میدهد همسانگردی که هیچ، حتی نزدیک به همسانگردی near-isotropic با مشاهدات ناسازگار است و احتمال یافتن چنین چیزی زیر 0.3 درصد است! (متن زیر)


We have extended the previous studies on the DoS by analysing for the first time the orientations of streams of stars and gas, and the distributions of globular clusters within the halo of the MW. It is shown that the spatial distribution of MW globular clusters classified as young halo clusters (YH GC) is very similar to the DoS, while 7 of the 14 analysed streams align with the DoS

.

.

These findings demonstrate that a near-isotropic infall of cosmological sub-structure components onto the MW is essentially ruled out because a large number of infalling objects would have had to be highly correlated, to a degree not natural for dark matter sub-structures


این تحقیقات باز هم گسترش پیدا کرد و زخمی که بر فرگشت گرایان وارد شده بود را عمیق تر ساخت. محققین برای اطمینان از غیر شانسی بودن از آنچه که کشف شده بود تحقیقات را به سمت 16 کهکشان اقماری که توسط نقشه‌برداری آسمانی دیجیتال اسلون کشف شد متمایل ساختند!  این تحقیق در لینک زیر قابل دسترس است.

https://academic.oup.com/mnras/article/456/1/448/1069149

اینبار هم مثل گذشته نتیجه یکسان بود و آن 16 کهکشان در یک صفحه باریک قرار داشتند که جهت و راستای آنها تراز شده بود! این تحقیقات توانست تحقیقات پیشین که بر روی VASP انجام شده بود را به حد اطمینان 5 سیگما برساند! اطمینانی بسیار بالا که اعتماد به نفس محققین را برای بی اعتبار بودن "افسانه بیگ ینگ" بیشتر ساخت و نشان میداد آنچه یافته شده دیگر به شانس ربطی ندارد بلکه یک ساختار سازماندهی شده است که نیاز به توضیح دارد که در مدل استاندارد بیگ بنگ پیشبینی نشده است! (متن زیر)


We find that the phase-space coherence of the 11 classical satellites alone already results in a very high significance of the VPOS (≈3.9σ), constituting good evidence for the existence of the structure. Adding the information provided by the fainter satellites discovered in the SDSS by modelling the exact survey footprint and taking a stronger obscuration by the MW disc for these fainter objects into account, we find that the significance of the VPOS increases to ≈5σ. Not only does this essentially rule out the possibility that the VPOS is a mere chance alignment, it actually constitutes a discovery of the VPOS by the stringent standards of high-energy physics.


برای اینکه متوجه قدرت 5 سیگما شوید بد نیست بدانید که وقتی آزمایشات در سرن CERN به حد 5 سیگما رسید بوزون هیگز به عنوان یک ذره کشف شده در نظر گرفته شد.


نکته هفدهم:

حال به بررسی اصل کیهان شناختی در مقیاس های بزرگ تر نزدیک به 1 مگاپارسیک و بالاتر میپردازیم.

ابتدا کهکشان آندرومدا را که فاصله ای حدود 770 کیلو پارسیک از زمین دارد را مورد بررسی قرار میدهیم. اولین مقاله در سال 2007 در لینک زیر در دسترس است.

https://academic.oup.com/mnras/article/374/3/1125/1045695

در مقاله فوق ذکر شده است که کهکشان های اقماری آندرومدا مانند کهکشان های اقماری راه شیری ویژگی دیسک گونه دارند. در ادامه میگوید تئوری برافزایش Accretion نمیتواند پیدایش این ویژگی که به صورت مکرر مشاهده میشود را توضیح دهد و لذا پیدایش آنها را باید تئوری دیگری توضیح داد. (متن زیر)


We also apply the methods to Andromeda's (M31) satellite galaxies using two recently published data sets. It cannot be excluded that the whole population of M31 companions is drawn randomly from an isotropic parent distribution. However, two subsamples of Andromeda satellites are identified which have disc-like features


به بیان دیگر تئوری برافزایش بر روی مدل های گرانش نیوتنی و نسبیتی بنا شده است ولی چیزی که مقاله میگوید این است که باید بر اساس دینامیک نیوتنی اصلاح شده پیدایش آنها را توضیح داد. در نتیجه به کار گیری معادله میدانی انیشتین برای توضیح فرگشت کیهان کاری نادرست بوده که حتی کل داستان بیگ بنگ از ابتدا و شروع کیهان  را با مشکلی عمیق مواجه میکند. این مقاله شروع یک موج تازه برای نابود سازی " افسانه بیگ بنگ" بود. 


مقاله بعدی در سال 2013 در لینک زیر در دسترس است. 

https://arxiv.org/abs/1301.0446

در این مقاله کشف شگفت آوری صورت گرفته بود که 50 درصد کهکشان های اقماری آندرومدا در یک صفحه بسیار باریک 14 کیلو پارسیکی قرار دارد که ضخامت این صفحه تقریبآ نصف صفحه کهکشان های اقماری راه شیری است که در نکته شانزدهم به آن اشاره کردیم. اصل کیهان شناختی و همسانگردی بار دیگر به طرز وحشتناکی مورد حمله واقع شده بود. همه این کهکشان ها خواص مداری و تکانه زاویه ای یکسانی را به اشتراک گذاشته اند. همچنین این صفحه با قطب دیسک کهکشان راه شیری در یک راستا واقع شده است. (متن زیر)


Here we report the existence (99.998% significance) of a planar sub-group of satellites in the Andromeda galaxy, comprising approximately 50% of the population. The structure is vast: at least 400 kpc in diameter, but also extremely thin, with a perpendicular scatter <14.1 kpc (99% confidence)

.

.

Intriguingly, the plane we identify is approximately aligned with the pole of the Milky Way's disk and is co-planar with the Milky Way to Andromeda position vector


در همین راستا مقاله دیگری در سال 2016 بیرون آمد که وابسته بودن صفحه کهکشان های اقماری آندرومدا GPOA و  صفحه کهکشان های اقماری راه شیری VPOS را بررسی کرده بود. مقاله فوق در لینک زیر در دسترس است.

https://academic.oup.com/mnras/article/435/3/1928/1020301

در این مقاله ذکر شده است که وجود صفحات اقماری فوق محققین را وادار کرد که نحوه توزیع کهکشان های غیر اقماری در گروه محلی Local group در مسافت های بالاتر چند مگاپارسیک را مورد بررسی قرار دهند. نتیجه این بررسی فوق العاده بود. در این تحقیقات 2 صفحه غیر اقماری کشف شد که کاملآ متقارن بودند و تقریبا همه کهکشان های غیر اقماری را در خود جای داده بودند. هر دوی آنها با دیسک کهکشانی آندرومدا 20 درصد زاویه داشتند و ضخامت هر دوی آنها نزدیک به 60 کیلو پارسیک بوده است و انحراف یکسانی با راه شیری و آندرومدا داشتند. لذا این کشف جدید دانشمندان را به این نتیجه رساند که همبستگی دو صفحه GPOA و VPOS غیر طبیعی هستند و نیاز به یک تماس و ارتباط اولیه دارند که در مدل استاندارد بیگ بنگ پیشبینی نشده است!


 The existence of similar, coherent structures around both major LG galaxies motivates an investigation of the distribution of the more distant non-satellite galaxies in the LG. This results in the discovery of two planes (diameters of 1–2 Mpc) which contain almost all nearby non-satellite galaxies. The two LG planes are surprisingly symmetric. They are inclined by only 20° relative to the galactic disc of M31, are similarly thin (heights of ≈60 kpc) and have near-to-identical offsets from the MW and from M31. They are inclined relative to each other by 35°. Comparing the plane orientations with each other and with additional features reveals indications for an intimate connection between the VPOS and the GPoA


تحقیقات تنها محدود به گروه محلی نبودند بلکه تحقیقاتی در خارج از گروه های محلی نیز انجام شد. برای مثال تحقیقات بر روی کهکشان های اقماری قنطورس Centaurus A که در فاصله 3.8 مگاپارسیکی ما قرار دارد وزنه را به سمت ابطال گرایان مدل استاندارد کیهانی سنگین تر کرد. مقاله زیر که در سال 2016 بیرون آمد به همین موضوع اختصاص دارد.

https://arxiv.org/abs/1607.04024

در مقاله فوق اشاره شده است میتوان تمام صفحات صفحه ای که کهکشان های اقماری قنطورس A در آن قرار دارد در یک صفحه قرار داد که آن صفحه عمود بر خط باریک گرد و غباری آن Dust lane است.


We found evidence that the galaxy system around Cen A is made up of only one plane of satellites. This plane is almost orthogonal to the dust plane of Cen A


در نتیجه تحقیقات نشان میدهد که پدیده ناهمسانگردی تنها محدود به کهکشان راه شیری و آندرومدا نمیشود و این پدیده در خارج از گروه محلی Local Group نیز یافت میشود.


تحقیقات بیشتری از کهکشان های غیر محلی نیز انجام شده بود که میتواند به مقاله زیر که در سال 2013 بیرون آمد اشاره کرد.

https://iopscience.iop.org/article/10.1088/0004-6256/146/5/126/meta

در مقاله فوق ذکر شده است که کهکشان های اقماری سامانه M81 در یک صفحه صاف قرار گرفته اند که شبیه همان چیزی است که در مورد کهکشان های راه شیری و آندرومدا مشاهده شده است! (متن زیر)


We find that the dSph galaxies in M81 appear to lie in a flattened distribution, similar to that found for the Milky Way and M31


اما نکته جالبی که در مورد سامانه M81 وجود دارد این است که این سامانه با گازهای هیدروژنی کشندی Tidal پر شده است! به بیان دیگر کهکشان های این سامانه حداقل یک بار با هم برخورد داشته اند که باعث کشیدگی بازوهای آنها شده است!


اما اگر ماده تاریک وجود داشته باشد این کهکشان ها باید قبل تر با هم ادغام و یکپارچه میشدند. همچنین وضعیت و چیدمان کنونی این کهکشان ها با فرض ماده تاریک جور در نمی آید که در مقاله زیر میتوانید مطالعه نمایید. 

https://academic.oup.com/mnras/article/467/1/273/2804510

همین استدلال نیز برای گروه کهکشان های فشرده Compact group با اعضای بسیار بیشتر و در فواصل بسیار دورتر نیز برقرار است. بسیاری از این کهکشان ها با هم ادغام نشده اند و این خلاف انتظاری است که از مدل استاندارد کیهانی با ماده تاریک میرود که در مقاله زیر به آن اشاره شده است.

https://arxiv.org/abs/1601.02646


نکته هجدهم:

اصل کیهان شناختی در سال گذشته بار دیگر مورد حمله بیرحمانه محققین واقع شد که وضعیت را به شدت برای مدل استاندارد بحرانی کرد تا جایی که بسیاری از ژورنال های معروف نتوانستند از آن چشم پوشی کنند و برای حفظ وجه علمی خود در چاپ های خود از این یافته ها سخن گفتند. یکی از این مقالات در لینک زیر در دسترس است.

https://www.aanda.org/articles/aa/full_html/2020/04/aa36602-19/aa36602-19.html

چنانچه در مقاله فوق ذکر شده چندین روش برای راستی آزمایی اصل کیهان شناختی وجود دارد که در این تحقیق از روش رابطه مقیاس گذاری خوشه ای LX–T استفاده شده است. روش های دیگری همچون ابرنواختر های نوع Ia و کوازار ها نیز وجود دارد که پیش تر اصل کیهان شناختی را با مشکلاتی مواجه کرده بودند که میتوان به مقالات زیر اشاره کرد.

https://iopscience.iop.org/article/10.1088/0004-637X/808/1/39

https://iopscience.iop.org/article/10.1088/0004-637X/801/2/76

https://iopscience.iop.org/article/10.1088/0004-637X/810/1/47

 اما این مقاله یکی از دقیق ترین، مستقل ترین و جدیدترین روش ها را به کار گرفته است. در آن از 313 نمونه همگن اشعه ایکس خوشه های کهکشانی استفاده شده است و از آنجا که رابطه LX–T وابسته به جهت است نتیجه آن وجود یک ناهمسانگردی با سیگمای بالای 4 بوده است. این نتیجه با روش های دیگر از جمله روش ابرنواخترهای تایپ Ia برای راستی آزمایی اصل کیهان شناختی همراستا بوده است. (متن زیر)


To do so, we used 313 homogeneously selected X-ray galaxy clusters from the Meta-Catalogue of X-ray detected Clusters of galaxies. We thoroughly performed additional cleaning in the measured parameters and obtain core-excised temperature measurements for all of the 313 clusters. The behavior of the LX-T relation heavily depends on the direction of the sky, which is consistent with previous studies. Strong anisotropies are detected at a ≳4σ confidence level toward the Galactic coordinates (l, b) ˜ (280°, - 20°), which is roughly consistent with the results of other probes, such as Supernovae Ia


همچنین این مقاله ذکر میکند تمامی اثراتی که ممکن است این ناهمسانگردی قوی را زیر پرسش ببرد را بررسی کرده اما هیچکدام قادر نیستند این ناهمسانگردی را توجیه کنند. (متن زیر)


Several effects that could potentially explain these strong anisotropies were examined. Such effects are, for example, the X-ray absorption treatment, the effect of galaxy groups and low redshift clusters, core metallicities, and apparent correlations with other cluster properties, but none is able to explain the obtained results


به بیان دیگر اگر فرگشت گرایان بخواهند دوباره شعبده بازی کنند و "فرض تو فرض" کنند اینبار به درب بسته میخورند و همه راه ها بن بست است! 


مقاله در ادامه میگوید با ترکیب این نمونه و 2 نمونه دیگر که به صورت مستقل در تحقیقات دیگر مورد بررسی قرار گرفته درصد اطمینان را به بالای 5 سیگما رساندند. به بیان دیگر این یک ساختار است که نیاز به توضیح دارد. (متن زیر)


Interestingly, the two cluster samples previously used in the literature for this test appear to have a similar behavior throughout the sky, while being fully independent of each other and of our sample. Combining all three samples results in 842 different galaxy clusters with luminosity and temperature measurements. Performing a joint analysis, the final anisotropy is further intensified (˜5σ), toward (l, b) ˜ (303°, - 27°), which is in very good agreement with other cosmological probes


مقاله دیگر در نیمه دوم سال 2020 قلب فرگشت گرایان را بار دیگر به لرزه در آورد که در لینک زیر قابل دسترس است.

https://arxiv.org/abs/2009.14826

اینبار اصل کپرنیکی به وسیله کوازارها مورد بررسی قرار گرفت. چنانچه گفته شد مدل استاندارد کیهانی بر روی اصل کپرنیکی یا اصل کیهان شناختی استوار شده است. این فرضیه با نوسانات دمایی 1 بخش در 100000 بخش از  تابش های پس زمینه کیهانی، در مقیاس های کوچک زاویه ای small angular scale پشتیبانی میشود.


اما مشاهدات نشان داده که دو قطبی ناهمسانگرد CMB بسیار بزرگ است و به مقدار 1 بخش در 1000 بخش است که برای توجیه آن این ناهمسانگردی دو قطبی Dipole anistropy را به حرکت ما نسبت به چارچوب ثابت rest frame خود CMB تفسیر  کرده اند! یعنی باز هم یک فرض اضافی را مورد استفاده قرار دادند تا نظریه فرگشتی کیهان حفظ شود!!


اما مقاله فوق انقلابی در این زمینه بود که با روشی نوین و مستقل از نقشه برداری های رادیویی radio surveys که پیش تر مورد استفاده قرار میگرفت نشان داد توضیح سینماتیکی برای ناهمسانگردی دو قطبی با اطمینان p-value نزدیک به 5 سیگما افسانه است و باید بیگ بنگ را در کتاب های داستانی کودکانه نوشت! (متن زیر)


While the direction of the dipole in the quasar sky is similar to that of the cosmic microwave background (CMB), its amplitude is over twice as large as expected, rejecting the canonical, exclusively kinematic interpretation of the CMB dipole with a p-value of 5×10−7 (4.9σ for a normal distribution, one-sided), the highest significance achieved to date in such studies. Our results are in conflict with the cosmological principle, a foundational assumption of the concordance ΛCDM model


به بیان دیگر مشاهده 1.6 میلیون کوازار نشان میداد گرچه جهت دوقطبی آنها با CMB یکسان است اما دامنه آن دوبرابر چیزی است که انتظار میرفت باشد، که این تفسیر سینماتیکی دو قطبی ناهمسانگرد را با اطمینان بسیار بالا رد میکند.


برای بررسی همسانگردی توسط روش های دیگر همچون نقشه برداری های رادیویی radio surveys که قبل تر مورد استفاده قرار میگرفت میتوان به دو مقاله زیر اشاره کرد.

https://www.sciencedirect.com/science/article/abs/pii/S0927650514000887?via%3Dihub

https://iopscience.iop.org/article/10.1088/2041-8205/742/2/L23

در مقاله اول ذکر شده که نتایج بررسی های رادیویی نشان داده که دامنه ناهمسانگردی به طرز قابل توجهی بسیار از میزان پیشبینی شده  بر پایه CMB است. لذا جهان ذاتآ ناهمسانگرد است. (متن زیر)


In agreement with earlier results, we find that the amplitude of anisotropy is significantly larger in comparison to the prediction based on CMBR measurements.

.

.

Our results suggest that the Universe is intrinsically anisotropic with the axis of anisotropy pointing roughly towards the CMBR dipole direction


در مقاله دوم ذکر شده که بررسی حرکت منظومه شمسی ما نسبت به چارچوب ثابت منابع رادیویی نشان داده که آنها با جهت CMB موافق هستند اما با مقدار آن خیر. به بیان دیگر این مقدار 4 برابر مقدار اندازه گیری شده در CMB است که به این ترتیب اصل همسانگردی نقض میشود.


Our results give a direction of the velocity vector in agreement with the cosmic microwave background radiation (CMBR) value, but the magnitude (~1600 ± 400 km s–1) is ~4 times the CMBR value (369 ± 1 km s–1) at a statistically significant (~3σ) level. A genuine difference between the two dipoles would imply an anisotropic universe, with the anisotropy changing with the epoch. This would violate the cosmological principle where the isotropy of the universe is assumed for all epochs, and on which the whole modern cosmology is based upon


نکته نوزدهم:

از آنجا که مشکلات فرگشت تمامی ندارد در سال 2012 مقاله ای بیرون آمد که دردسر جدیدی برای فرگشت گرایان به ارمغان آورد! این مقاله در لینک زیر قابل دسترس است. 

https://arxiv.org/abs/1204.3377

در این تحقیق 11 هزار کهکشان در مقیاس 50 مگاپارسیکی مورد بررسی قرار گرفتند و نتیجه آن بود که چگالی جرم در این مقیاس تا 4 برابر کمتر از چیزی است که توسط مدل استاندارد کیهانی پیشبینی شده است! 


با توجه به این تحقیق، اینبار "گم شدن" تنها به کهکشان های اقماری و یا ماده باریونی محدود نمیشود، بلکه اینبار خود ماده تاریک در مقیاس کلان گم شده است! (متن زیر):


A sample of 11 thousand galaxies with radial velocities V_ LG < 3500 km/s is used to study the features of the local distribution of luminous (stellar) and dark matter within a sphere of radius of around 50 Mpc around us

.

.

Besides the two well-known inconsistencies of modern cosmological models with the observational data: the problem of missing satellites of normal galaxies and the problem of missing baryons, there arises another one - the issue of missing dark matter


اگر به خاطر داشته باشید در نکات پیش گفته شد فرگشت گرایان برای نجات بیگ بنگ و توجیه ماده باریونی گم شده فرض گرفتند که ماده تاریک وجود دارد ولی اینبار باید به نحوی طنزآمیز فرض بگیرند که مقداری از خود ماده تاریک نیز گم شده است! یعنی نه تنها فرض هایی که فرگشت گرایان در نظر میگیرند به آنها کمکی نمیکند بلکه مفروضات آنها را بیشتر و مدل آنها را پیچیده تر میکند! 


توجه کنید میگویند ماده تاریکی گم شده که اولآ بعد از 40 سال تحقیق و کاوش هنوز اثری از آن یافته نشده است و همچنین مقدار عظیمی از این ماده ذرات عجیب و غریبی exotic matter هستند که در جایی پیشبینی نشده اند و خود بیگ بنگ هم برای آن توضیحی ندارد!


اما این پایان کار نبود. اکتشافی در سال 2013 صورت گرفت که جهان فرگشت گرایان را به لرزه انداخت. این بار مشخص شد که چگالی جرم در یک شعاع کروی نزدیک به 300 مگاپارسیکی نصف چگالی جرم جهانی است که در مدل استاندار پیشبینی شده است! به بیان دیگر اگر جهان یک شروع همسانگرد و همگن در 14 میلیارد سال پیش داشته باشد و همچنین ساختارهای آن طی میلیارد ها سال به واسطه گرانش نسبیتی شکل گرفته باشد، پس در چنین مسافتی با شعاع یک میلیارد ساله نوری ما نباید شاهد کمبود چگالی باشیم. اکتشاف فوق در لینک زیر قابل دسترس است!

https://iopscience.iop.org/article/10.1088/0004-637X/775/1/62

این اکتشاف نشان میدهد ما و کهکشان های محلی و همچنین ابرخوشه لانیاکیا در یک فضای تهی بسیار بزرگی قرار گرفته ایم که خودش به خاص بودن و ویژه بودن جایگاه ما در کیهان اعتبار میبخشد!


بعد از این ضربه مهلک که به کمر فرگشت گرایان فرود آمد، آنها تلاش های بسیاری کردند که این فضای تهی بزرگ و کمبود چگالی را به گرانش کهکشان های اطراف این فضای تهی ربط دهند. در واقع باز هم کوشیدند که فرض دیگری به مفروضات خود اضافه کنند! ولی در سال 2020 مقاله ای بیرون آمد که همه آرزوهای آنها را بر باد داد. این مقاله در لینک زیر قابل دسترس است.

https://academic.oup.com/mnras/article/499/2/2845/5939857

با توجه به مقاله فوق وجود چنین فضای تهی بزرگ به تنهایی با اعتماد 6 سیگما مدل استاندارد کیهانی را ابطال میکند و همچنین نه تنها پیام دهنده یک شروع همسانگرد و همگن نمیباشد بلکه مدل گرانش نسبیتی را هم ابطال میکند، زیرا چنین فضایی تهی با چگالی اندازه گیری شده نمیتواند توسط نیروی گرانشی اطراف این فضای تهی توضیح داده شود و فقط با یک مدل گرانش اصلاح شده نیوتنی MOND قابل جمع است که در متن زیر به آن اشاره شده است.


However, the MXXL simulation shows that the KBC void causes 6.04σ tension with standard cosmology (ΛCDM). Consequently, the density and velocity distribution on Gpc scales suggest a long-range modification to gravity

.

.

In MOND, structure growth is self-regulated by external fields from surrounding structures

.

.

The ΛCDM model (or any dark-matter-based Einsteinian/Newtonian cosmological model) is thus rigorously ruled out by the data on kpc, Mpc, and Gpc scales


نکته بیستم:

در نکات پیشین گفته شد که گرانش انیشتینی در سه مقیاس کیلوپارسیک، مگاپارسیک و گیگاپارسیک ابطال شده است. ابطال گرانش انیشتینی از بیخ و بنیان نحوه شروع کیهان و چگونگی پیداش آن را زیر و رو میکند و به همین منظور باید به دنبال توضیح بهتری برای پیداش کیهان و مدل استاندارد بود. 


اما در هین راستا مقالات دیگری بیرون آمدند که اصل قوی هم ارزی را strong equivalence principle را نقض میکردند. یکی از آن مقالات در لینک زیر قابل دسترس است!

https://arxiv.org/abs/1709.01934

در این مقاله که در سال 2018 بیرون آمد نحوه ساخته شدن دم کشندی نامتقارن جریان های ستاره ای خوشه های کروی در دینامیک اصلاح شده نیوتنی شبیه سازی شد که در انتها تمایل آنها به عدم تقارن غیر قابل انکار بود. دلیل چنین چیزی  تاثیر یک میدان خارجی است که اصل قوی هم ارزی را میکشند. (متن زیر)


We first computed analytical results to investigate the expected shape of the GC gravitational potential in both frameworks, and we then ran N-body simulations with the Phantom of Ramses code. We find that the GCs tend to become lopsided in MOND. This is a consequence of the external field effect which breaks the strong equivalence principle. When the GC is filling its tidal radius the lopsidedness generates a strongly asymmetric tidal stream


مقاله دوم در لینک زیر قابل دسترس است.

https://arxiv.org/abs/2009.11525


در نمونه های بررسی شده تاثیر میدان خارجی در کهکشان های چرخشی شناسایی شده است که اثر کشندی کهکشان های همسایه قادر به توضیح آنها نیست و تنها توسط یک مکانیک نیوتنی اصلاح شده MOND قابل توضیح است! 


به همین دلیل چون چنین چیزی در مدل استاندارد پیشبینی نشده و اصل هم ارزی قوی را نقض میکند بار دیگر ناهنجاری جدید در مقیاس های کوچک متوجه مدل استاندارد کیهانی شده است! (متن زیر)


Tidal effects from neighboring galaxies in the ΛCDM context are not strong enough to explain these phenomena. They are not predicted by existing ΛCDM models of galaxy formation and evolution, adding a new small-scale challenge to the ΛCDM paradigm. Our results point to a breakdown of the SEP, supporting modified gravity theories beyond General Relativity


در پایان این بخش به عنوان تیر نهایی بر بدنه نحیف و بی جان افسانه بیگ بنگ توجه شما را به یکی از اکتشافات نسبتآ جدید کیهان شناسی یعنی خوشه کهکشانی الگرادو EL gorado جلب می نمایم که در مقاله زیر با به آن اشاره شده است!

https://arxiv.org/abs/2012.03950

این خوشه کهکشانی از دو عضو تشکیل شده است که در مجموع جرمی معادل 3 در ده به توان 15 جرم خورشیدی دارد که با سرعت 2500 کیلومتر بر ثانیه به هم برخورد داشته اند. این خوشه کهکشانی در رد شیف z=87 قرار دارد. 


طبق افسانه بیگ بنگ و مدل سلسله مراتبی Hierarchical Structure Formation که در نکته پانزدهم به آن اشاره شد ابتدا ساختار های کوچک شکل میگیرند و سپس ساختار های بزرگ. لذا در رد شیفت های بالا ما نباید اجرام عظیمی همچون الگرادو را ببینیم. یعنی اگر مدل سلسله مراتبی و گرانش نسبیتی درست باشد ما باید اجرام عظیمی مثل الگرادو را در رد شیفت های پایین به وفور و به تعداد بسیار زیاد ببینیم که نمیبینیم! ضمن اینکه چنین برخوردی خارج از پیشبینی های مدل استاندارد است و زمان کافی حتی با وجود ماده تاریک و درست بودن گرانشی انیشتینی وجود ندارد!


به همین دلیل مشاهده الگرادو به تنهایی مدل استاندارد کیهانی را با اطمینان بالای 6 سیگما ابطال میکند! 


Importantly, both techniques agree that the ΛCDM model is falsified at >6σ significance based on El Gordo alone


نکته بیست و یکم:

به گمان کنم تا اکنون دریافته باشید در کیهان شناسی "نظریه خلقت" تنها نظریه قابل قبول است و نظریه فرگشتی را باید در کتاب های کمیک ماروال نوشت و فیلمی هالیوودی از روی آن ساخت! گرچه این پایان کار نخواهد بود و بنده در آینده ای دور بخش دومی برای فرگشت کیهانی تهیه خواهم کرد و در کانال قرار خواهم داد!


در بخش دوم بیشتر تمرکز بر روی منظومه شمسی خواهد بود و شواهد چند هزار ساله بودن زمین، لایه های رسوبی، ماه، ستارگان و منظومه شمسی بررسی خواهد شد و نشان خواهیم داد توضیح فرگشتی برای پیدایش آنها عقیم و ناکارآمد است! همچنین نشان خواهیم داد فرگشت مولکولی Molecular evolution نمیتواند توضیح قابل قبولی برای پیداش حیات باشد. هرچند فرگشت مولکولی از ضعیف ترین نظریات فرگشتی در بین سه نظریه فرگشتی است و بین خود فرگشت گرایان فرضیات و اختلاف نظرهای عمیق وجود دارد، با این حال ما در بخش دوم توضیحات کاملی از افسانه بودن آن خواهیم داد.


اما تا آن زمان که بخش دوم تهیه شود افسانه فرگشت بیولوژیکی Biological evolution را بررسی خواهیم کرد تا ببینیم آیا میتواند منشاء انواع را توضیح دهد یا خیر و این نکته قابل ذکر است که در این قسمت مجبور هستیم کمی از شواهد زمین شناسی استفاده کنیم. لذا بخشی از شواهد زمین جوان و چند هزار ساله Young earth در این قسمت بررسی خواهد شد و شواهد بیشتر و تکمیلی به آینده موکول خواهد شد.


نکته بیست و دوم:

برای بررسی افسانه فرگشت بیولوژیکی Biological evolution در ابتدا بررسی میکنیم آیا فسیل ها شواهدی برای فرگشت بیولوژیکی هستند یا خیر؟ 


جواب کوتاه به این سوال خیر است اما جواب بلند را در چند قسمت بررسی خواهیم کرد:


1- نکته اول اینکه در زمان داروین فسیل ها کشف شده بودند، ولی نه به وسعت امروز، لذا داروین میگفت هیچ نرم تنی نمیتواند از خودش فسیل بر جای بگذارد زیرا در آن زمان تصور بر آن بود که فسیل ها آرام آرام و طی زمان بسیار طولانی شکل میگیرند! یافته های فسیلی 50 سال اخیر افسانه بودن "فرگشت بیولوژیکی" را به خوبی مشخص ساخت. کشف صدها فسیل اسفنج، اختاپوس و عروس دریایی نشان داد که فسیل های نرم تنان نه تنها میتواند سریع شکل بگیرد بلکه فقط و فقط میتواند در یک فرایند خیلی سریع که همانا "طوفان نوح" است شکل بگیرند. لذا انواع حیات همانطور که در کتب مقدس آمده است در ابتدا وجود داشتند که در زمان طوفان نوح سریعا و لایه لایه دفن شدند!


برای نمونه نوعی از ماهی مرکب به اسم Belemnotheutis antiquus در لایه هایی از رسوبات کشف شد که مربوط به دوران ژوراسیک و 155 میلیون سال پیش بوده است. ( لینک زیر):

https://creation.com/fossil-squid-ink

با این حال به قدری جزئیات این نرم تن در فسیل مربوطه باقی مانده که به سختی میتوان تصور کرد فرایند فسیل شدن بیشتر از چند ساعت یا چند روز طول کشیده باشد! 


از ویژگی های خاص این فسیل این است که این گونه به جای مانده دارای کیسه جوهری Ink sac بود که ساختار آن جوهر دقیقا مثل ماهی های مرکب امروزی است و دانشمندان از جوهر آن برای کشیدن تصویر این گونه و نام آن استفاده کردند! 


همانطور که پروفسور Phil Wilby میگوید فرایند تجزیه شدن به این معنی است که فقط قسمت های سخت حفظ شود ولی چیزی که ما یافتیم به شدت دور از انتظار است! گویی در چند روز این سنگواره شکل گرفته است و شما دارید یک حیوان زنده را کالبد شکافی میکنید که هنوز بافت ها و سلول های آن قابل مشاهده است!! احتمال چنین چیزی برای یک ارگانیسم 155 میلیون ساله نزدیک به صفر است! ( متن زیر)


The decomposition process usually means only the hard parts of an animal are preserved

.

.

‘It is extremely rare to find any fossil with the soft parts preserved. We call it the Medusa effect - specimens turn to stone within a matter of days, before the soft parts can be eaten away

.

.

They can be dissected as if they are living animals, you can see the muscle fibres and cells


اما نمونه دیگر سری فسیل های کشف شده در یوتای ایالات متحده امریکا هستند. در این فسیل ها به قدری جزئیات عروس های دریایی مشخص است که شما میتوانید شاخک ها و حتی غدد جنسی آن را ببینید. (لینک زیر)

https://creation.com/exceptionally-preserved-jellyfishes

نمونه بعدی که یکی از عجیب ترین فسیل های کشف شده کنونی است نوعی از ماهی خزنده Ichthyosaur است که ویژگی ها و جزئیات این فسیل کاملآ قابل روئت است. واضح بودن جزئیات نشان دهنده فرایند سریع فسیل سازی قبل از تجزیه دارد. نکته جالب در این فسیل این است که این ماهی خزنده زمانی که در حال زایمان بوده است و فرایند زایمان تکمیل نشده تبدیل به فسیل شده است که خود نشان میدهد در چند ساعت فسیل ساخته شده است! (لینک زیر)

https://creation.com/buried-birth

2- نکته دوم اینکه بسیاری از فسیل های کشف شده نظم و توالی مورد نظر فرگشت گرایان را ندارد. 


برای نمونه کشف فسیل هایی از تریلوبیت ها Trilobites با چشمان فوق پیشرفته به نام Aggregate eye فرگشت بیولوژیکی را با مشکل مواجه میسازد زیرا شکل گیری این چشمان در 500 میلیون سال پیش بسیار زود هنگام بوده است. به ویژه که هیچ نیازی هم به این چشم ها تا این سطح پیشرفته نبوده و حتی به عقیده عده ای تریلوبیت ها نیازی به چشم نداشتند و به همین دلیل بسیاری از تریلوبیت ها فاقد چشم هستند!

با این حال چشمان بعضی از گونه ها تریلوبیت مشکلات فیزیکی ظریفی را حل کردند که به عقیده پروفسور  Dr Levi-Setti گویی آنها قانون اسنل، اصل فرما، قانون اَبه و ویژگی دو شکستی نوری را میدانستند! (لینک زیر)

https://creation.com/trilobite-technology

نمونه دیگر کشف فسیل مرغ کنفوسیوس Confuciusornis بوده که پرنده ای منقاردار است. این پرنده قبل از دایناسورهای پردار feathered dinosaurs میزیسته که به عقیده فرگشت گرایان گونه انتقالی فرگشت دایناسورها به پرندگان بودند! به عبارت دیگر کشف این فسیل نشان میدهد پرندگان قبل از دایناسورها وجود داشتند و اینکه گفته میشود پرندگان از دایناسورها فرگشت یافتند یکی دیگر از افسانه های فرگشت گرایان است! (لینک زیر):

https://creation.com/birds-fliers-from-the-beginning

نکته جالب اینکه حتی گونه انتقالی که آرکئوپتریکس Archaeopteryx‎ نام دارد مشخص شده است خود یک پرنده بوده است. برای مثال مشخص شده این پرنده پاهایی به اصطلاح شاخه نشین Pearching food دارد که در پرندگان مدرن امروزی دیده میشود و این نشان میدهد این موجود از پرهای فوق پیشرفته برای پرواز برخوردار بوده است! همچنین این موجود بالهای بیضوی همچون پرندگان بیشه زار امروزی را داشته و  پرهای نامتقارن و شیارهای شکمی تقویت کننده که در این موجود نشان میدهد پرهای پرواز این موجود کاملآ شکل گرفته بوده است!

این موجود یک استخوان بزرگ برای اتصال عضلات قوی که مسئول پایین آمدن بالها است را در اختیار داشته و همچنین ریه پرندگان امروزی با کیسه های هوا و جریان هوای یک جهته در این موجود شکل گرفته بوده است که این ریه ها کاملاً متفاوت از ریه های خزندگان است. همه اینها نشان میدهد چیزی به اسم فرگشت پرندگان از دایناسور ها وجود ندارد و این فقط یک خیال پردازی بزرگ است! (لینک زیر)

https://creation.com/birds-fliers-from-the-beginning

نمونه دیگر کشف فسیل یک نوع پستاندار به نام Repenomamus robustus  است که این پستاندار یک دایناسور به نام psittacosaur در شکم خود داشته است. این مشاهده نشان میدهد که اولآ فسیل شدن این پستاندار با سرعت انجام شده و فرصت کافی برای هضم غذا و تجزیه وجود نداشته است و دومآ در زمان دایناسورها، پستانداران بزرگ جثه هم میزیستند که تا قبل از آن فرض بر آن بود که چنین چیزی محال است! (لینک زیر)

https://creation.com/dino-dinner-hard-to-swallow

یکی دیگر از شواهدی که افسانه فرگشت پرندگان از دایناسور ها را رد میکند این است که خود پرندگان در چرخه غذایی دایناسورها بودند و حتی دایناسورها به شکلی خلق شدند که توانایی شکار پرندگان را داشته باشند! در حالی که اگر فرض کنید پرندگان از دایناسورها فرگشت یافتند آنگاه باید زمانی طولانی هم در نظر بگیرید که دایناسورها فرگشت یافتند تا شکارچی پرندگان شوند و این کل خط-زمانی Time-line فرگشت را برهم میزند!! 


برای نمونه کشف فسیل دایناسوری به نام Sinocalliopteryx gigas در چین نشان میدهد که این دایناسور یک وعده غذای پرنده ای به نام Confuciusornis را خورده است. (لینک زیر):

https://creation.com/dinos-ate-birds

 لذا کشف این فسیل ها نشان میدهند که همه انواع حیات با هم همزیستی داشتند که با خلقت 7 روزه ادیان ابراهیمی کاملآ در تناسب است و این انواع در طوفان نوح دفن شده و توالی فسیل ها را به وجود آوردند!


در این میان اسناد تاریخی هم در تناسب کامل با نظریه خلقت است که در چین، تایلند، امریکای شمالی و جنوبی و آلمان انسان ها از وجود موجودات عظیم الجثه سخن گفتند و حتی آنها را به صورت خزندگان عظیم الجثه و بعضآ با گردن های بسیار بلند طراحی کردند و به صورت آثار بصری در غارها به جای گذاشتند! (لینک زیر):

https://creationism.org/swift/DohenyExpedition/index.htm

 لذا کشف این فسیل ها و شواهد تاریخی نشان میدهند که همه انواع حیات با هم همزیستی داشتند که با خلقت 7 روزه ادیان ابراهیمی کاملآ در تناسب است و این موجودات در طوفان نوح دفن شده که توالی فسیل ها را به وجود آوردند!!


3- نکته سوم اینکه کشف بیشمار فسیل های زنده living fossils نه تنها "افسانه فرگشت" را افسانه تر کرد بلکه نشان داد که انواع حیات آنقدر هم زیست طولانی در زمین نداشتند که بتوانند فرگشت یابند که این نشان دهنده چند هزار ساله بودن آنهاست. 


یک نمونه آن نوعی گیاه به نام  Wollemi pine است که تصور میشد 150 میلیون سال  پیش منقرض شده باشد ولی در یک جنگلی در  استرالیا در سال 1994 پیدا شد که حتی فرگشت گرایان گفتند یک دایناسور زنده پیدا شده است!! (لینک زیر)

https://creation.com/dino-tree-project-ends

یا مورد دیگر نوع Coelacanth است که تصور میشد با دایناسورها منقرض شده است ولی در سال 2007 در اندونزی توسط نشنال جئوگرافی به عنوان یک موجود زنده تصویربرداری شد. (لینک زیر):

https://creation.com/correcting-the-headline-coelacanth-yes-ancient-no

در نتیجه اگر طبق ادعای فرگشت گرایان کپی ها ape ها در 6 میلیون سال توانستند انسان مدرن بشوند شایسته است بپرسیم پس فرگشت در این مدت چند صد میلیون سال چه میکرده که Wollemi pine ها و Coelacanth ها هنوز به شکل اولیه خود باقی ماندند؟ 


لذا یا فرگشت افسانه است و محدودیت ژنتیکی همانطور که نظریه پردازان طراحی هوشمند میگویند نمیتواند بر "خلق انواع" فایق آید و یا همانطور که خلقت گرایان میگویند به فرض فایق آمدن بر این محدودیت ها زمان کافی وجود نداشته که آنها فرگشت بیابند، زیرا زمین 6000 سال پیش خلق شده است!!


4- نکته چهارم و آخر که دشواری عظیمی برای فرگشت گرایان بوجود آورده دوران پر شکوه انفجار کامبرین است! در این دوران که 13 الی نهایت 25 بیست میلیون سال به طول انجامیده عمده شاخه ها phyla بوجود می آیند و جالب است هر موجود دیگری که کشف میشود در همین شاخه ها قرار میگیرد و به ندرت شاخه جدید شکل میگیرد. یعنی در 500 میلیون سال گذشته فرگشت نتوانسته حتی یک شاخه phyla  با تنوع و گوناگونی زیاد خلق کند ولی در 20 میلیون سال ده ها شاخه را  با انواع و اقسام رده ها و رسته ها خلق کرده است! 


ضمن اینکه شکل گیری این شاخه ها بدون داشتن هیچگونه گذشته تکاملی کار فرگشت گرایان را دشوار کرده است. یعنی حتی جد مشترکی هم نمیتوان برای آنها پیدا کرد و گویی ناگهان سبزه زاری از شاخه ها و انواع حیات بوجود آمدند که بر خلاف درخت حیات داروینی است! 

حتی کوشش فرگشت گرایان بر ارجاع دادن گذشته تکاملی این شاخه ها به آینده به واسطه پیدا شدن فسیل های میانی نقش بر آب شده است زیرا پیدا شدن فسیل های نرم تنان که قبل از این دوره میزیستند در زیر لایه های دوران کامبرین نشان میدهد چیزی به اسم فسیل گم شده یا فسیل میانی وجود ندارد و خلق این شاخه ها ناگهانی بوده است! 


انفجار کامبرین فقط و فقط با نظریه خلقت جور میشود و خود بهترین شاهد بر خلقت یکباره موجودات در یک بازه زمانی کوتاه است که سپس عمده این گونه ها توسط طوفان نوح سریعآ دفن شدند!! 


جزئیات بیشتر در مورد انفجار کامبرین که اتوریته های فرگشت گرا در مورد آن سکوت میکنند یا کلآ به شما از آن چیزی نمیگویند را در لینک های زیر بخوانید:

https://creation.com/cambrian-explosion

https://creation.com/cambrian-explosion-and-animal-biodiversity

لذا اگر فرگشت را پیش فرض نداشته باشید خواهید دید که مشاهدات و فکت های موجود مثل فسیل ها تنها با نظریه خلقت همخوانی دارند و نظریه علمی خلقت بهترین توضیح برای تفسیر مشاهدات فسیلی است.


نکته بیست و سوم:

قبل از اینکه به ادامه توضیحات بپردازیم باید توضیحی در مورد زمین شناسی و سن سنجی لایه ها و سنگ ها بر اساس متد رادیومتریک radiometric dating بدهیم! زیرا تضاد عمیقی بین زمین شناسی و دیرینه شناسی (فسیل شناسی) وجود دارد.


فسیل شناسان فرگشتی از روی "شاخص فسیلی Index fossile" سن لایه ها را ارزیابی میکنند و به متدهای سن سنجی radiometric dating زمین شناسان بی اعتناع هستند. برای نمونه متد پتاسیوم 40 و ارگون 40 در منطقه KBS Tuff در کنیا نشان میداد که سن این سنگ ها 220 میلیون است ولی در آنها فسیل ها و ابزارهای انسان تباران کشف شده بود که 2 میلیون ساله بودند!!! یعنی نزدیک به 99 درصد خطا در متد سن سنجی فرگشت گرایان! 


در اینجا فرگشت گرایان متد سن سنجی را بی اعتبار دانسته و سن این لایه ها را 2.6 میلیون سال تشخیص دادند زیرا سن شاخص فسیلی که در اینجا کشف فسیل یک سرده انسانی به نام KNM-ER 1470 بود در دیگر لایه های پیدا شده در مکان های مختلف زمین با متدهای سن سنجی رادیومتریک نزدیک به 2.6 میلیون سال بود. لذا تابلو زمانی Time-line فرگشت بیولوژیکی بر همین مبنا شکل گرفته بود. لذا هر تغییری در آن موجب به هم ریختن تابلو یا تایم زمانی time-line فرگشت گرایان میشد!


جالب هست در تحقیقاتی که توسط چندین دانشمند دیگر بر روی این منطقه انجام شده بود هر کدام سن های مختلفی را برای این لایه ها بدست آورده بودند و با متدهای سن سنجی هیچکدام نتوانسته بودند سن دقیق این لایه ها را بدست آورند. نتایج تحقیقات 5 مورد آنها سنی بیشتر از 2.6 میلیون سال را بدست آورده بود که مشکل عظیمی را برای فرگشت گرایان به همراه می آورد، زیرا اگر سن فسیل  KNM-ER 1470 بالای 2.6 میلیون سال بود پس یک تیره جدید انسانی کشف شده بود که تایم زمانی فرگشت گرایان را برهم میریخت. در نهایت فسیل KNM-ER 1470 با یکی از متد های سن سنجی ها هماهنگ و مچ در آمد و این مناقشه ده ساله پایان گرفت!! 


پس همیشه یک فسیل شناس بر روی متد سن سنجی کنترل دارد و زمین شناسی مستقل از فسیل شناسی نمیتواند معنی داشته است!


این خود نشان میدهد یک پارادایم و برنامه تحقیقاتی متافیزیکی وجود دارد. یعنی یک رشته تخصصی با یک رشته تخصصی دیگر باید مچ Sync شود تا افسانه فرگشت اعتبار یابد! همچنین این نشان از ضعف متدهای سن سنجی فرگشت گرایان دارد! زیرا مناقشه KBS Tuff نشان میدهد هرچقدر هم دانشمندان تلاش کنند بهترین نمونه را بیاورند و دقیق ترین آزمایشات را انجام دهند باز هم امکان تغییر در متد سن سنجی وجود دارد و هیچگاه نمیتوانند بفهمند کدام متد درست است!!


لذا سن سنجی بر اساس رادیومتریک یک خود فریبی بزرگ است و چون از همان ابتدا فرگشت گرایان سن خیلی زیادی برای فرگشت لازم داشتند به متدی متوسل شدند که میتوانست برای آنها سن های زیادی بدست آورد! یعنی آنها ابتدا فرضی متافیزیکی داشتند و سپس به دنبال شواهد و متد رفتند تا با آن فرض مچ و هماهنگ شود که این صد در صد خلاف روش علمی است!


اطلاعات بیشتر لینک زیر:

http://answersingenesis.org/geology/radiometric-dating/the-pigs-took-it-all/

اما این تنها نمونه ای نیست که نشان میدهد متدهای سن سنجی سن لایه ها را اشتباه تخمین میزند. برای نمونه سن سنجی فرگشت گرایان به روش پتاسیم و آرگون بر روی تکه سنگی آذرین از گنبد گدازه کوه سنت هلن نشان میداد که این سنگ 350 هزار ساله است ولی بعدها مشخص شد که مفروضات فرگشت گرایان اشتباه بوده و این سنگ در سال 1986 شکل گرفته است! خطایی نابخشودنی که هیچگاه در مدیا و رسانه ها که به دست فرگشت گرایان اداره میشود از آن صحبتی نمیشود! (لینک زیر:)

https://creation.com/excess-argon-within-mineral-concentrates

نمونه دیگر 5 سنگ آذرین به نام آندزیت از کوه Mount Ngauruhoe است که نشان میداد که آنها سنی بالغ بر 270 هزار سال تا 3.5 میلیون سال دارند در حالی که مشخص شد یکی از آنها در سال 1949 شکل گرفته سه تای آنها در سال 1954 و یکی دیگر در سال 1975 و اینچنین کابوس جدیدی برای فرگشت گرایان رقم خورد. لینک زیر:

https://digitalcommons.cedarville.edu/cgi/viewcontent.cgi?article=1272&context=icc_proceedings

با همین روش پتاسیم-آرگون صدها لایه و سنگ در زمین شناسی سن گذاری شده است که ارقام نجومی به بار آورده است در حالی که همه آنها نهایت چند هزار ساله بودند!


نکته بیست و چهارم:

حال در مورد متد سن سنجی رادیومتریک باید 3 نکته توضیح داده شود تا افسانه فرگشت بیش از پیش هویدا گردد!


1-نکته اول این است که متد سن سنجی رادیومتریک سه فرض دارد که نه تنها اثبات نشده بلکه اثبات آن غیر ممکن است و این مفروضات قابل آزمون نیست و همچون لحظات نخستین بیگ بنگ آزمودن این مفروضات از توانایی های بشر خارج است!


این مفروضات را با مثال یک ساعت شنی توضیح میدهیم. فرض کنید وارد یک اتاق میشوید و یک ساعت شنی روی میز میبینید. شما تنها در صورتی میتوانید بگویید چه مقدار زمان گذشته است که سه فرض را اختیار کنید:


-فرض اول: نرخ ریزش شن از بالا به پایین دقیقا به همین میزانی است که اکنون میبینید!

-فرض دوم: شرایط اولیه "زمان صفر" از جمله مقدار شن های محفظه بالا و پایین را بدانید!

-فرض سوم: در همه زمان هایی که شن در حال ریزش از بالا به پایین بوده، هیچ مقدار شنی از محفظه های بالا و پایین نه کم شده است و نه اضافه!


برای درک بهتر تصویر لینک زیر را مشاهده کنید.


حالا در متد ردایومتریک همین مفروضات به ترتیب زیر وجود دارد:


-فرگشت گرایان فرض میگیرند همواره نرخ واپاشی ثابت است و هیچگاه تغییر نداشته است!

-فرگشت گرایان فرض میگیرند شرایط لحظه صفر و مقدار ایزوتوپ ها والدین و دختر را میدانند!

-فرگشت گرایان فرض میگیرند در همه زمان ها مقدار ایزوتوپ ها از محفظه ها نه کم شده است نه اضافه!


ما همه این مفروضات را در نکته بیست و پنجم پوچ خواهیم کرد.


2- نکته دوم و جالب تر این است که برای سن سنجی زمین هیچگاه از سنگ های زمین استفاده نمیشود بلکه از شهاب سنگ ها استفاده میشود. یعنی متدهای رادیومتریک بر روی شهاب سنگ ها اعمال میشود تا سن زمین بدست آید زیرا فرض میگیرند این شهاب سنگ ها همزمان با زمین بوجود آمدند!! این بخش مربوط به فرگشت کیهانی است که ما در بخش دوم که در آینده ای دور خواهیم نوشت نشان خواهیم داد این فرض هم اشتباه است زیرا نمیتوان به روش فرگشتی بوجود آمدن منظومه شمسی را توضیح داد و لذا نمیتوان فرض کرد که خواستگاه زمین و شهاب سنگ ها یکسان است!


3-نکته سوم این است که اگر بخواهید بدانید یک گونه زیستی همچون دایناسورها چند سال پیش میزیستند نباید در یک فسیل سن سنگ مربوطه را بسنجید بلکه باید سن بقایای باقی مانده آن گونه زیستی که در فسیل به جای مانده است را بسنجید. به همین منظور باید از متد رادیو کربن Radiocarbon استفاده کنید زیرا بدن جانداران حاوی کربن است! ما در نکات بعدی مثال هایی در این زمینه را بررسی خواهیم کرد!


نکته بیست و پنجم:

در نکته بیست و چهارم گفته شد فرگشت گرایان برای سن سنجی زمین و فسیل ها از روش رادیومتریک استفاده میکنند. آنها مقدار ایزوتوپ های والدین و دختر را اندازه میگیرند و بر اساس نرخ واپاشی ایزوتوپ ها زمان سپری شده را تخمین میزنند. ولی این اندازه گیری بر اساس 3 فرض است.


فرض اول که فرض ثابت بودن نرخ واپاشی است را نمیتوان اثبات کرد زیرا کسی در همه زمان ها وجود نداشته است که میزان واپاشی ها را اندازه گیری کند! با این حال شواهدی وجود دارد که نشان میدهد عکس این فرض حاکم است! 


بررسی های سن سنجی اورانیوم-سرب در کریستال های گرانیتی نیومکزیکو که توسط پروفسور RUSSELL HUMPHREYS انجام شد نشان داد هلیومی که در آنها یافت شده بود بسیار بیشتر از پیشبینی فرگشت گرایان است و این مقدار تقریبآ 100000 برابر بیشتر بوده است! نکته قابل توجه این است که این مقدار تنها در مدل خلقت گرایان قابل پیشبینی است یعنی اگر تصور کنید اورانیوم در 6 هزار سال گذشته با نرخ سریع تری واپاشی شده است آنگاه مشاهده انجام گرفته معتبر میشود! (لینک زیر)

https://www.icr.org/article/tale-two-hourglasses

زمانی که اورانیوم واپاشی میشود از خود 8 ذره آلفا بر جای میگذارد که این ذرات از کریستال های موجود الکترون دریافت میکنند و تبدیل به اتم هلیوم میشوند. این هلیوم ها به مرور زمان پراکنده شده و از درون کریستال خارج میشوند. پس اگر طبق تخمین فرگشت گرایان و سن سنجی آنها بر روی zircon ها به روش اورانیوم-سرب سن آنها 1.5 میلیارد ساله باشد باید مقداری زیادی از هلیوم از این کریستال ها خارج شده باشد. ولی باز هم پیشبینی با مشاهده همخوانی ندارد و شواهد یک زمین جوان 6 هزار ساله را نشان میدهد که در لینک بالا به آن اشاره شده است!


فرض دوم و شرایط لحظه صفر نیز تنها یک فرض است و هیچ زمین شناسی در زمانی که سنگ ها شکل گرفتند حضور نداشته است! با این حال شواهدی وجود دارد که خلاف فرض فرگشت گرایان را نشان میدهد! (لینک زیر:)

https://digitalcommons.cedarville.edu/cgi/viewcontent.cgi?article=1180&context=icc_proceedings

همانطور که در مقاله فوق میخوانید بررسی آرگون های موجود در جریان گدازه ای نشان داده است که اندازه آن بیشتر از پیشبینی فرگشت گرایان بوده است. به بیان دیگر چون آرگون بیشتری در نمونه ها یافت شده است نشان میدهد فرض فرگشت گرایان که در زمان شکل گیری سنگ ها آرگونی وجود نداشته و یا مقدار آن ناچیز بوده از اساس نادرست است !


یعنی تصور کنید شما وارد اتاق ساعت شنی دار شدید و میبینید که محفظه پایینی شن های بسیار زیادی نسبت به محفظه بالایی دارد و نتیجه میگیرید مدت زمان زیادی سپری شده است در حالی که از همان ابتدا و از زمانی که ساعت شنی شروع به کار کرده محفظه پایینی شن های زیادی داشته است!


نمونه دیگر که فرض دوم را زیر پرسش میبرد در لینک زیر قابل دسترس است!

http://static.icr.org/i/pdf/technical/Excess-Argon-New-Lava-Dome-at-Mount-St-Helens.pdf

بررسی داسیت های کوه سنت هلن در سال 1996 نشان میداد که میزان آرگون بسیار زیادی در آنها وجود دارد در حالی که آنها 10 سال پیش یعنی در سال 1986 بوجود آمده بودند ولی متد سن سنجی پتاسیم-آرگون سن آنها را  350 هزار سال تخمین زده بود!


نمونه دیگر در لینک زیر قابل دسترس است!

https://www.icr.org/i/pdf/technical/The-Cause-of-Anomalous-Potassium-Argon-Ages.pdf

بررسی سنگ های آندزیت در یکی از آتشفشان های فعال اندونزی نشان میداد که آرگون آنها بسیار پیش تر از پیشبینی فرگشت گرایان است در حالی که آنها چند سال قبل بوجود آمده بودند!


اما نمونه آخر که یک نمونه بسیار جالبی است مربوط به بررسی سن بازالت های دره "گرند کنیون" است. سن لایه های رویی که اخیرا تشکیل شده با توجه به متد روبیدیم-استرانسیوم 1.15 میلیارد ساله تخمین زده شد و این دو مشکل اساسی ایجاد میکند. 


مشکل اول این است همین مقدار سن سنجی در لایه های زیرین گرند کنیون بدست آمده است در حالی که طبق ادعای فرگشت گرایان این لایه ها طی میلیاردها سال بوجود آمدند! چگونه یک لایه زیرین و رویی میتواند سن یکسانی داشته باشد؟ 


مشکل دوم متدهای دیگر سن سنجی مثل ساماریم-نئودیمیم است که سن لایه ها را 916 میلیون ساله تخمین زده و متد اورانیوم-سرب که سن لایه ها را 2.6 میلیارد ساله تخمین زده است! این نشان میدهد متدهای سن سنجی با هم اختلاف نظر دارند و هر کدام سن متفاوتی را بدست می آورند! (لینک های زیر)

http://static.icr.org/i/pdf/technical/Mount-St-Helens-and-Catastrophism.pdf

http://www.icr.org/i/pdf/technical/Isochron-Discordances.pdf

اما فرض سوم نیز فرضی است که به یک ناظر در همه زمان ها نیاز دارد  تا صحت آن را تایید نماید! با این حال شواهدی خلاف این فرض نیز وجود دارد. جریان آبی و حرکت مواد مذاب زیر آتشفشان ها به سادگی میتواند باعث تغییر در ایزوتوپ های والدین و دختر شوند. برای مثال سن سنجی جریان گدازه ای 50 ساله در کوه Mount Ngauruhoe در نیوزیلند توسط 3 متد فرگشت گرایان 2 عدد میلیون ساله و 1 عدد میلیارد ساله را نشان میدهد. طبق متد روبیدیم-استرانسیوم آنها 133 میلیون ساله هستند طبق متد ساماریم-نئودیمیم  آنها 197 میلیون ساله هستند و طبق اورانیوم-سرب آنها 3.9 میلیارد ساله هستند! در حالی که هیچکدام نیستند و 50 ساله هستند!! (لینک زیر)

http://static.icr.org/i/pdf/technical/Mt-Ngauruhoe-Sr-Nd-Pb.pdf


نکته بیست و ششم:

در دو نکته پیشین گفته شد که فرگشت گرایان برای سن سنجی مفروضاتی دارند. یکی از این مفروضات این است نرخ تغییرات همانگونه بوده که اکنون میبینید. استفاده از همین اصل میتواند برای فرگشت گرایان فاجعه به بار بیاورد!


اگر نرخ تغییرات کنونی ملاک باشد مقدار نمکی که وارد دریاها و اقیانوس ها میشود بیشتر از مقداری است که از آنها خارج میشود. یعنی 450 میلیون تن در سال نمک وارد اقیانوس ها میشود ولی فقط 27 درصد آن خارج میشود. لذا اگر همین نرخ ثابت معیاری برای سن سنجی قرار گیرد، آنگاه با توجه به نمک های موجود در اقیانوس ها سن آنها نمیتواند بیشتر از 65 میلیون سال باشد! در حالی که طبق ادعای فرگشت گرایان حیات بیش از 4 میلیارد سال پیش در اقیانوس ها شکل گرفته است! 


این مشکل به نام Missing salt معروف است که همچون ماده باریونی و ماده تاریک گم شده Misiing dark and baryonic matter حال فرگشت گرایان را خراب کرده و حتی مفروضات خود آنها را زیر سوال برده است! (لینک زیر)

https://tccsa.tc/articles/ocean_sodium.html

در همین زمینه نمونه دیگر مقدار هلیومی است که در جو زمین وجود دارد. جو زمین مقدار هلیوم بسیار اندکی دارد و تقریبآ 0.0005 درصد آن را تشکیل میدهد. این هلیوم ها توسط واپاشی رادیواکیتویته که در سنگ های پوسته زمین رخ میدهد به جو زمین وارد میشود و مقدار آن 67 گرم بر ثانیه است. ولی این با پیشبینی فرگشت گرایان در تضاد است زیرا کل مقدار هلیوم موجود در جو 3.7 میلیارد تن است و این مقدار با توجه به نرخ ورود هلیوم به جو نمیتواند بیش از دو میلیون سال طول کشیده باشد! در حالی که فرگشت گرایان تحت متدهای سن سنجی از شهاب سنگ ها، سن زمین را بالای 4.5 میلیارد سال برآورد کردند!


یعنی باز هم پیشبینی فرگشت گرایان بالای 99 درصد خطا دارد! حتی فرار هلیوم ها از جو هم به آنها کمکی نمیکند زیرا با استفاده از معادلات ماکسول مقداری هلیوم هایی که توانایی فرار دارند محاسبه شده است و طبق محاسبات تنها یک 40 ام آنها توانایی فرار دارند!! 


لذا سن سنجی بر اساس فرار هلیوم خود نشان میدهد که زمین چند هزار ساله است! (لینک زیر)

https://creation.com/blowing-old-earth-belief-away-helium

حال دوباره وقت آن است فسیل های دیگری را بررسی کنیم تا بیشتر با ادعای فرگشت گرایان آشنا شویم!

نوعی از فسیل ها وجود دارد به اسم Polystrate fossils که اصطلاحآ به آنها فسیل های چند لایه ای میگویند و برخلاف فسیل های دیگر که در یک لایه خاص تشکیل میشوند این فسیل ها در چند لایه تشکیل شدند!!

یک نمونه آن فسیل های تنه درختان در منطقه Joggins است که به Joggins Fossil Cliffs معروف شده است. در این منطقه فسیل ده ها متر درخت پیدا میشود! 


این به خودی خود فرگشت چند میلیارد ساله لایه های زمین را زیر پرسش میبرد، زیرا اگر میلیون ها سال میکشد که لایه های رسوبی روی هم انباشته شوند آنگاه وجود فسیل های درختان بلند نمیتواند توضیح دهد چگونه قسمت های بالای درختان قبل از آنکه پوسیده و تجزیه شوند توسط لایه های رسوبی پوشیده شدند! آن هم به صورت لایه به لایه!!


به نقل از پرفسور های فرگشت گرا که در کتاب خود میگوید: اگر ده متر درخت در ده سال دفن شده باشد آنگاه 1000 کیلومتر باید در یک میلیون سال دفن شود. این بسیار مسخره است و ما نمیتوانیم از این واقعیت فرار کنیم که رسوب گذاری در مواقعی سریع بوده و در مواقعی وقفه ای در آن رخ داده است و اینها به صورت یکنواخت صورت گرفته است! (متن زیر)


Alternatively, if a 10 m tree were buried in 10 years, that would mean 1000 km in a million years or 10 000 km in 10 million years (i.e. the duration of the coal measures). This is equally ridiculous and we cannot escape the conclusion that sedimentation was at times very rapid indeed and at other times there were long breaks in sedimentation, though it looks both uniform and continuous


متن مقالات را میتوانید در لینک های زیر بیابید:

https://creation.com/polystrate-fossils-evidence-for-a-young-earth

https://creation.com/joggins-polystrate-fossils

این همان چیزی است که ما در نکته دوم به آن اشاره کردیم. تدریجی اما غیر یکنواخت! در نتیجه این فسیل ها یک فکت مشاهده ای قوی بر وجود طوفان نوح است که فرگشت گرایان را مجبور میکند از علل یکنواخت به سمت علل غیر یکنواخت حرکت کنند و این یعنی فرگشت گرایان راهی جزء نزدیک شدن به خلقت گرایان ندارند و باید با آنها از سر دوستی و آشتی وارد شوند و خلقت را به عنوان یک نظریه علمی قوی و رقیب بپذیرند!


نکته بیست و هفتم:

اگر به خاطر داشته باشید در نکته بیست و چهارم گفته شد که فرگشت گرایان برای آنکه نشان دهند گونه های حیات چند وقت پیش میزیستند باید بقایای مانده در فسیل های را سن سنجی کنند. به بیان دیگر نباید سن لایه های مربوط به جایی که فسیل پیدا شده را مبناء قرار دهند بلکه باید آنچه فسیل نشده را سن سنجی کنند!


متد علمی تخمین سن کربن 14 یکی از روش های معتبر و قابل اعتماد تخمین سن میباشد. کربن 14 نیمه عمر تقریبآ 5700 ساله دارد. به بیان دیگر اگر عمر یک چیزی نهایتآ بیشتر از 55 هزار سال باشد نباید نمونه ای  از کربن 14 در آن یافت شود. ولی آزمایش بر روی چندین نمونه از استخوان های هشت دایناسور پیدا شده در تکزاس نشان میدهد که دایناسورها تحت هیچ شرایطی نمیتوانند بیشتر از 40 هزار سال عمر داشته باشند!


Carbon-14 is a radioactive isotope of carbon that is formed naturally in the atmosphere.  All plants and animals have a regular intake of carbon while they are alive.  When an animal or plant dies, it no longer takes in carbon of any form.  C-14 has a half-life of 5730 years.  The maximum theoretical detection limit is about 100,000 years, but radiocarbon dating is only reliable up to 55,000 years with the best equipment.  Older dates are considered to be tentative.  If, as generally believed, dinosaurs have been extinct for 65 million years, there should not be one atom of Carbon-14 left in their bones.

.

.

.

However it is preserved, if the original organic material in dinosaur bones is less than 55,000 years old it could reasonably be expected to contain measurable Carbon-14, and so it does.  For years, until their access was blocked, the Paleochronology group had AMS laboratories conduct Carbon-14 tests on dinosaur bones.  The tests yielded dates in the range of 22,000 to 39,000 years before present


منبع:

http://newgeology.us/presentation48.html

https://creation.com/c14-dinos

نکته جالب این است که فرگشت گرایان همواره از انجام متد کربن 14 بر روی استخوان ها طفره میرفتند و به کسی اجازه دسترسی به استخوان ها را نمیدادند تا اینکه نهایتآ مجبور شدند این امکان را برای محققین فراهم آورند!


با این حال شاید این سوال ایجاد شود آن دسته از استخوان هایی که فسیل و سخت شدند آیا نشان میدهد که میلیون ها سال زمان برده است تا این فرآیند تکمیل گردد؟ جواب به این سوال نیز خیر است! حتی خود فرگشت گرایان معتقدند فرایند permineralization میتواند در چند هفته صورت بگیرد! (متن زیر)


The amount of time that it takes for a bone to become completely permineralized is highly variable. If the groundwater is heavily laden with minerals in solution, the process can happen rapidly. Modern bones that fall into mineral springs can become permineralized within a matter of weeks


منبع:

Currie, P.J., and Koppelhus, E.B., 101 Questions about Dinosaurs, Dover Publications, 1996

https://creation.com/dinosaur-bones-just-how-old-are-they-really

گرچه قبل از انجام آزمایش کربن 14 اکتشافات تازه روی استخوان های دایناسورها پیام آور یک چالش بزرگ برای فرگشت گرایان بود که تن و بدن آنها را به لرزه در آورده بود! کشف هموگلوبین و رگ های خونی و همچنین بافت های تازه استخوان های دایناسورها نشان میداد که آنها به تازگی دفن شدند! حتی این بافت های تازه هنوز کارکرد خود را حفظ کردند و بسیار انعظاف پذیرند و زیر آزمایشات تنش از خود واکنش نشان میدهند! همه اینها مشاهداتی قوی بر نظریه خلقت و طوفان نوح هستند که همواره فرگشت گرایان با پروپاگاندای خبری آن را مخفی نگه میدارند! (لینک های زیر)

https://creation.com/muscle-and-blood-in-fossil

https://creation.com/hadrosaur-hi-jinx

https://creation.com/still-soft-and-stretchy

https://creation.com/images/pdfs/tj/j12_2/j12_2_130-131.pdf

نکته بیست و هشتم:

1- یکی دیگر از فکت ها و شواهد تجربی که افسانه فرگشت را بیشتر از پیش هویدا میسازد مقاله زیر از پروفسور  BRIAN THOMAS, PH.D است!

https://www.icr.org/article/3969

در این مقاله پرفسور بریان تامس میگوید فسیل کشف شده یک پرنده منقرض شده 100 میلیون ساله در برزیل حاوی سیگنالی منفی برای فرگشت گرایان و پیامی مثبت برای خلقت گرایان است! 


در این فسیل الگوهایی از رنگ های سفید و مشکی دیده میشود که تا قبل از آن تصور میشد این الگوها و به خصوص رنگ مشکی آنها به دلیل فعالیت های باکتری ها طی میلیون ها سال بوجود می آیند! ولی چیزی که در این فسیل کشف شده است حاوی ارگانیک های زنده رنگ ساز melanosomes است که درست به همان شکل و اندازه در پر های پرندگان امروزی هم وجود دارد. همچنین آنها حاوی مقادیر زیادی از کربن هستند که خود نشان میدهد که فسیل این پرنده نمیتواند بیشتر از 50 هزار سال عمر داشته باشد و 100 میلیون ساله بودن افسانه است!

وانگهی توضیح چگونگی گیر افتادن خود پرنده مذکور در این لایه هم در حالی که زنده بوده و به طور کامل تجزیه نشده است یکی از دیگر مشکلاتی است که باید فرگشت گرایان بر آن فایق آید.


لذا تنها نتیجه منطقی که از کشف این فسیل میتوان گرفت این است فسیل مربوطه نمیتواند بیشتر از چند هزار سال عمر داشته باشد و همچنین طی یک فرایند سریع گیر افتاده و فسیل شده است که همانا طوفان نوح میباشد! (لینک زیر)

https://www.nsf.gov/discoveries/disc_summ.jsp?cntn_id=111902

2- نمونه دیگر کشف فسیل IVPP V-13352 است که یک شاهدی محکم و قوی بر نظریه علمی خلقت است. اما چگونه؟

پرندگان فرایند پر سازی در سیکل های مشخصی دارند که برای حفظ و بقای جاندار الزامی است. اگر این پرها به صورت تصادفی و بدون سیکل های زمانی مشخص بازسازی نشوند مرگ او را به همراه خواهند آورد!


تحقیقات دانشمندان چینی و اسرائیلی روی 300 پرنده نشان میدهند حتی یک پرنده هم وجود ندارد که قادر به پرواز نباشد ولی دارای این سیکل های منظم زمانی باشد!!


A team of Israeli and Chinese scientists published their technical results in Current Biology. After collecting wing molt data from over 300 birds, they found that “there is not a single flightless bird species that molts its primary feathers sequentially


فسیل کشف شده در چین که نام آن Microraptor است و این نوع دایناسور ها را به نام feathered dinosaur هم میشناسند، نشان میدهد این موجود دارای سیکل منظم زمانی برای بازسازی پرهای خود یا به اصطلاح sequential molting بوده است. همچنین این موجود دارای مفصل ران بسته closed hip socket بوده است در حالی که تمامی دایناسور ها دارای مفصل ران باز open hip socket هستند!

 

به عبارت دیگر این دو فکت تجربی نشان میدهد که موجود مربوطه پرنده بوده است، نه دایناسور پر داری که بعدها پرندگان مدرن از آنها تکامل یافته باشند! این کشف کل مناسبات و توالی فسیل ها و تابلوی زمانی فرگشت گرایان را بر هم میزند و یک گپ بزرگ بین ادعای آنها و آنچه هست ایجاد می نماید!


ولی این کوچکترین صدمه و آسیبی به "فکت علمی خلقت" وارد نمی آورد زیرا ما میدانیم چیزی به اسم فسیل میانی یا "گونه انتقالی وجود ندارد و الله همه ی موجودات را از همان ابتدا در انواع جداگانه خلق کرده است و تغییرات فقط میتواند با بعضی از محدودیت ها در بین انواع حاصل شود ولی هرگز یک خزنده نمیتواند پرنده شود!


لینک مقاله از پروفسور برایان تامس:

https://www.icr.org/article/new-evidence-hurts-feathered-dinosaur-theory/

3- نمونه دیگر فسیلی کشف شده از یک نوع جانداران به اسم اسپیداج ها Cuttlefish است که در این موجودات بافت هایی به اسم کف دریا Cuttlebone وجود دارد که از آگونیت ها Aragonite و کیتین ها Chitin ساخته شدند. این فسیل در لایه های 34 میلیون ساله (به ادعای فرگشت گریان) پیدا شده که هنوز حاوی آگونیت ها Aragonite و کیتین ها Chitin بوده است در حالی که وجود این بافت ها با سن 34 میلیون ساله در تضاد کامل است زیرا این بافت ها حتی اگر توسط باکتری ها تجزیه نشوند خود به خود چرخه تجزیه آنها در چند هزار سال تکمیل خواهد شد! (لینک های زیر)

https://www.icr.org/article/fossil-cuttlefish-has-original-tissue

https://journals.plos.org/plosone/article?id=10.1371/journal.pone.0028195#pone.0028195.s001

اما نکته جالب و حایز اهمیت این است کیتین های Chitin کشف شده در این فسیل ها با پیشبینی خلقت گرایان در تناسب کامل است زیرا زنجیره کیتین ها پیوندهای هیدروژنی خود را از دست دادند ولی خود کیتین ها Chitin که از شکر ساخته شدند کاملآ تجزیه و نابود نشدند! به بیان دیگر از بین نرفتن زنجیره هیدروژنی آنها کاملآ مطابق با پیشبینی های خلقت گرایان و طوفان نوح در 4200 پیش است! 


نکته بیست و نهم:

خب تا کنون فهمیدیم که جهان 6 هزار ساله است و همچنین فسیل ها نمایانگر یک  حادثه عظیم جهانی در چند هزار ساله پیش است که همانا طوفان نوح میباشد. در این کانال از طوفان نوح بسیار استفاده کردیم و حالا شاید سوال پرسیده شود که آب های طوفان نوح از کجا آمدند و بعد به کجا رفتند؟


برای پاسخ به این سوال مهم اول باید در مورد اقیانوس ها توضیحاتی بدهیم. میدانید که مشخص شده طرفداران افسانه فرگشت در توضیح و پیدایش اقیانوس ها فلج و سردرگم ماندند! (لینک زیر) 

https://en.wikipedia.org/wiki/Origin_of_water_on_Earth#Hypotheses_for_the_origins_of_Earth's_water

در لینک فوق طرفداران افسانه فرگشت به 3 فرضیه توسل جستند تا بتوانند پیدایش اقیانوس ها را فرمول بندی کنند ولی هنوز خودشان هم نمیدانند کدام فرضیه Hypotheses درست است! پیدایش اقیانوس ها همچون پیدایش حیات برای فرگشت گرایان گنگ و مبهم است! حتی به نظریه Theory هم نزدیک نشدند و در فرضیات Hypotheses گیر کردند! 


وانگهی خود این فرضیات همچون دیگر افسانه های آنها کلی فاکتور های عجیب و غریب دارد و طبق اصل تیغ اوکهام  پیش فرض معقول نیست که حتی در یک ژورنال فرگشتی یکی از پروفسورهای آنها میگوید: ما جوابی برای پیدایش اقیانوس ها نداریم که مورد پذیرش همگان باشد. (لینک و متن زیر):

https://www.scientificamerican.com/article/what-do-we-know-about-the-1997-07-15/

What do we know about the origin of the earth's oceans? Is it more likely that they derive from icy comets that struck the young earth or from material released from the earth's interior during volcanic activity? This is a very good question, because we do not yet have an answer that everyone accepts


ولی خلقت گرایان به راحتی برای پیدایش اقیانوس ها توضیح دارند زیرا آب های اقیانوس های کنونی همان آب های طوفان نوح هستند و آن آبها از جایی نیامدند بلکه توسط الله در همان مراحل اولیه خلقت آفریده شده بودند که بخش عظیمی از آن آب ها در گوشته زمین یا حتی آب های زیر زمینی بوده است! همچنین آن آب ها به جایی نرفتند بلکه به صورت آب های اقیانوس ها باقی ماندند! 


لینک زیر همراه با منابع از خود فرگشت گرایان:

https://creation.com/drowned-from-below


آیا شواهد دیگری وجود دارد که نشان دهد آب های اقیانوس ها همان آب های طوفان نوح هستند؟ بله به تعداد زیاد!


پروفسور Mike Oard و Tas Walker در لینک های زیر به روشنی فکت های این واقعه را بررسی کرده است (همراه با منابع از خود افسانه گرایان فرگشتی):

https://creation.com/where-did-all-the-water-come-from

https://creation.com/where-did-all-the-water-go

https://creation.com/how-did-the-waters-of-noahs-flood-drain

در واقع فعالیت های عمودی تکتونیک differential vertical tectonics موجب بالا آمدن بستر قاره ها و پایین رفتن بستر اقیانوس ها بعد از طوفان نوح شده است! به بیان دیگر این آب ها نبودند که بعد از طوفان نوح جایی رفته باشند بلکه قاره ها بودند که با فعالیت های تکتونیک سر از آب بیرون آوردند. حتی بلندترین قله جهان آورست هم در زیر آب بوده است! 


فکت هایی همچون صاف و مسطح بودن سطح فوقانی فینه ها guyot که کیلومترها از  خشکی فاصله دارند و شکل گیری دره های مغاکی abyssal hills شاهدی قوی بر این حرکات تکتونیک هستند! 


همچنین وجود فسیل های دریایی همچون زنبق دریایی ها Crinoid در سنگ های رسوبی قله اورست خود گویای زیر آب بودن این قله در گذشته است!


لذا آب های موجود کنونی در پوسته زمین در صورتی که سطح زمین یکنواخت و مسطح باشد (یعنی همه قله ها جای همه درها را پر کنند و یک سطح صاف ایجاد شود) میتواند تا 3 کیلومتر از سطح کره زمین را آب فرا بگیرد و حتی اگر آب های موجود در گوشته زمین را به ان اضافه کنید میتواند این مقدار را به 10 تا 30 برابر برساند! (لینک زیر)

https://creation.com/drowned-from-below

در نتیجه زیر آب بودن کل زمین در زمان طوفان نوح کاملآ با شواهد و فکت های تجربی زمین شناسی همسو بوده و فرگشت گرایان هنوز اندر در خم یک کوچه به دنبال توضیح  به روش فرگشتی برای فکت های تجربی طوفان نوح هستند! 


برای درک بهتر آنچه گفته شد به تصویر زیر بنگرید:



در گوشه سمت چپ بالا (تصویر A) همان طوفان نوح را میبینید که باعث شکل گیری رسوبات و سنگ های رسوبی شده است. این رسوبات همان سری های فسیلی هستند که در طول طوفان دفن شدند.


یعنی شما دو توضیح برای لایه های رسوبی دارید که در نکات بیست چهارم و بیست و پنجم در مورد آن مفصل توضیح دادیم:


1- توضیح اول: نرخ  تغییرات و وقایع مثل اکنون بوده و طی میلیارد سال رسوب گذاری انجام شده است (فرگشت طبیعی)

2- توضیح دوم: نرخ تغییرات و وقایع در گذشته سریع بوده و طی زمان کوتاهی رسوبات شکل گرفته است (طوفان نوح)


تمامی شواهدی که تاکنون بررسی کردیم تایید کننده مورد دوم است!!


حالا در گوشه سمت راست بالای  ( تصویر B) میبینید که حرکات تکتونیک عمودی آغاز شده و رسوبات به سمت بالا حرکت کردند. با نزدیک شدن به سطح دریا به دلیل وجود موج ها و حرکت های آبی نوک این لایه ها صاف میشوند و این همان چیزی است که در سطح فوقانی فینه ها guyot میبینیم. در این مرحله یک لایه دیگر به رسوبات اضافه میشود.


در گوشه سمت چپ پایین (تصویر C) میبینید که حرکات تکتونیک ادامه پیدا کرده و لایه های رسوبی سر از آب بیرون می آورند و در این مرحله رسوبات از قله به سمت دره حرکت کرده و یک لایه دیگری در دره تشکیل میشود که اینها بعدها حاشیه قاره ها continental margin را میسازد.


در گوشه سمت راست پایین (تصویر D) همین اتفاق تکرار شده و آب از خشکی بیشتر عقب نشینی کرده و در حین عقب نشینی لایه های رسوبی 5 و 6 و 7 تشکیل میشود.


این طریقه و چگونگی شکل گیری لایه های رسوبی در طوفان نوح و بعد از آن است که مطابق با مشاهدات زمین شناسی است. بدون آنکه فرض بگیریم آب های طوفان نوح جایی رفته باشند!


جالب است بدانید که یکی از دانشمندان ناسا یک سیل فراگیر در مریخ که آب بسیار بسیار کمتری نسبت به زمین دارد را تایید کرده است ولی فرگشت گرایان از تایید یک سیل عظیم جهانی در زمین که به مراتب آب های بسیار زیاد تری دارد را کتمان میکنند! (لینک زیر):

https://go.gale.com/ps/anonymous?id=GALE%7CA20159123&sid=googleScholar&v=2.1&it=r&linkaccess=abs&issn=00368075&p=HRCA&sw=w

حال سوال بعدی این است آیا نوح میتوانسته همه انواع حیات را با خود در کشتی جای دهد؟! جواب به این سوال مثبت است. در لینک زیر میتوانید اطلاعات آن و محاسبات آن را ببینید!

https://creation.com/how-did-all-the-animals-fit-on-noahs-ark

چگونه موجودات از کشتی نوح به استرالیا رسیدند آیا وجود کانگورو ها در قاره استرالیا طوفان نوح را با مشکل مواجه میسازد؟! جواب به این سوال منفی است. توضیح آن را میتوانید در لینک زیر بخوانید!

https://creation.com/images/pdfs/cabook/chapter17.pdf


نکته سی ام:

در این کانال و در نکات مختلف بارها از کلمه "پارادایم علمی" استفاده کردیم ولی ممکن است برای بسیاری این کلمه غریب باشد و ندانند منظور چیست.


این موضوع مربوط به فلسفه علم میشود که چگونه میتوان یک "نظریه علمی" را از یک "نظریه شبه علمی" جدا کرد. در این بین چند رویکرد معروف دیگر نیز در کنار پارادایم گرایی Paradigm که با نام های دیگری همچون پسا-اثبات گرایی Postpositivism یا انسجام گرایی Coherentism سناخته میشود وجود دارد، که آن رویکرد ها به شرح زیر هستند.


رویکرد اثبات گرایی Positivism یا Verificationism

رویکرد ابطال گرایی Falsificationism

رویکرد قرارداد گرایی Conventionalism یا social constructivism

رویکرد عمل گرایی Pragmatism


پارادایم گرایی یکی از معیارهای جداسازی علم از "شبه علم" است با این حال در آن از فاکتورهای انسانی همچون اجماع نیز استفاده میشود یعنی یک رویکرد قراردادی هم به آن اضافه میشود! به همین منظور اگر به خاطر داشته باشید در نکته چهارم اشاره کردیم نظر پروفسور مریت آن است که بیگ بنگ یک تئوری قراردادی است، یعنی عده ای آن را به عنوان نظریه علمی پذیرفتند و روی آن کار میکنند و این نظریه را گسترش میدهند. هرچه تعداد کسانی که روی یک پارادایم کار میکنند بیشتر باشد و نیروهای فکری زیادی خرج آن شود، آن پارادایم بیشتر شاخ و برگ میگیرد و قدرت پیشبینی بالاتری نسبت به بقیه پارادایم ها پیدا میکند و مسائل عمده تری را میتواند پاسخ دهد. لذا یک پارادایم میتواند قدرت عملگرایانه بیشتری نسبت به پارادایم های رقیب بدست آورد اما این ابدآ به این معنی نیست که آن پارادایم حقیقت مطلق است و واقعیت موجود را توضیح میدهد! 


وانگهی قدرت عمل گرایانه بالاتر  یک پارادایم میتواند ناشی از مفروضات اضافی ad hoc بیشتر در آن پارادایم باشد که برای جلوگیری از ابطال پارادایم مورد استفاده قرار گرفتند، لذا رویکرد ابطال پذیری هم در اینجا دخیل میشود. 


با این وجود ممکن است در نقطه ای به دلیل مشکلات بسیار دیگر نتوان به گسترش پارادایم ادامه داد و سرعت شاخ و برگ دادن کاهش یابد و پارادایم های رقیب بتوانند با سرعت بیشتری توضیح ساده تر و پیشبینی های قوی تری را ارائه دهند. در این لحظه ممکن است توجه دانشمندان به سمت پارادایم های دیگر جلب شده و یک چرخش در معیارهای قراردادی صورت بگیرد. این شبیه به چیزی است که فیلسوف معاصر Paul Thagard به آن معتقد است!


پس میبینید همه معیارهای تمییز دادن علم از شبه علم به هم گره خورده است و به راستی نمیتواند معیار درستی را انتخاب نمود. به همین منظور عده بسیاری از جمله Feyerabend و Lakatos معتقدند که اصلآ در تاریخ علم نمیتوان یک متد و یا یک قانون کلی پیدا کرد! 


فیلسوفان دیگر همچون Larry Laudan و Ian Hacking و Massimo Pigliucci و دیگران نظرات متفاوت تری دارند و این بحث بسیار مفصل است که خارج از موضوع کانال است و یک فصل جدا مطلب تا برای خوانندگان باز شود! لذا اگر علاقه مند هستید میتوانید از لینک ویکی پدیای زیر به صورت خود آموز یادگیری فلسفه علم را آغاز کنید و سپس به کورس های دانشگاهی برسید:

https://en.wikipedia.org/wiki/Demarcation_problem


اگر به کورس های آموزشی دانشگاه های غربی که مورد تایید فرگشت گرایان است بروید، خواهید دید، مثلآ در کورس آموزشی دانشگاه جورج ماسون که یک دانشگاه معتبر است پروفسور Andrew Finn در مورد پارادایم در علم اینگونه نوشته است:


1- نه تنها تئوری های علمی، بلکه خود متد علمی  نیز یک پارادایم است!

2- تئوری فرگشت، خواه از نوع فرگشت کیهانی باشد یا از نوع فرگشت بیولوژیکی یا از نوع پیدایش زمین، یک پارادایم است!

3-فیزیک نیوتنی یک پارادایم است که تا قبل از فیزیک نسبیتی پارادایم غالب بوده ولی بعدها کنار گذاشته شد. پروفسور در ادامه میگوید البته به این معنی نیست که فیزیک نیوتنی اشتباه است زیرا فیزیک نیوتنی از ابتدا هم درست نبوده است و همچنین به این معنی نیست که فیزیک نسبیتی اکنون درست است!!


در مورد سوم میبینید پروفسور میگوید تئوری های علمی درست نیستند و چیزی را اثبات نمیکنند بلکه فقط داستان هایی مفید useful fiction هستند. چون مثلآ فیزیک نیوتنی به درد مهندسان میخورد یا مثلآ فیزیک نسبیتی میتواند به دقت مدارهای سیارات و خمش نور را پیشبینی کند. با این حال این پیشبینی ها به معنی درست بودن آنها نیست بلکه در اینجا پراگماتیسم علمی ملاک پذیرش یک نظریه علمی است! (متن زیر)


Paradigms in Science


For example, the scientific method itself is a paradigm (though which "science" views the world: a traditional Western, empirical, quantitative approach to studying things)

.

 .

Another example of a paradigm is the theory of evolution. Evolution is the underlying structure which best fits the observable evidence in fields as diverse as biology (the evolution of species), geology (the evolution of the earth), and cosmology (the evolution of the stars, the galaxies, and the universe)

.

.

A third example is Newtonian mechanics. This was the basic paradigm for physics until Einstein came a long and demonstrated that relativity was a better fit to the available facts a better approximation to the real world. Its not that mechanics was false and relativity true. Newtonian mechanics fit most of the available data found in the everyday existence of human beings, but broke down at extremes of mass and speed. But as a model, it was and is  still very useful when dealing with the engineering, construction, and use of the technology and artifacts that people use in everyday life

.

.

Newtonian mechanics has been replaced as the dominant paradigm in physics, but it is not false, because it never was true. It is simply a model of how things work, and is either useful for one's purpose or it is not useful

.

.

Like theories, paradigms are "useful fictions." Like theories, they provide a framework upon which we can hang many or most of the observable facts (data) and better see the relationships among those facts. Paradigms are often theories that help define entire areas of study ("disciplines")


لینک دانشگاه جورج ماسون:

mason.gmu.edu/~afinn/html/teaching/courses/UMD_comm470/readings/ar1-paradigms.htm

این لینک دانشگاهی را آرشیو کردم تا برای همیشه جزئی از اینترنت باقی بماند و آیندگان از آن استفاده کنند.

web.archive.org/web/20200913122205/http://mason.gmu.edu/~afinn/html/teaching/courses/UMD_comm470/readings/ar1-paradigms.htm

لذا اگر دوباره نکته 30 ام را با دقت بخوانید به خوبی متوجه میشوید این بزرگترین پس گردنی به آتئیست ها و فرگشت گرایان کند ذهن است که تصور میکنند با علم میتوانند چیزی را اثبات کنند!! 


حتی دانشگاه برکلی هم میگوید علم چیزی را اثبات نمیکند بلکه علم ایده هایی است که یا مورد پذیرش واقع میشود و یا رد میشود. 


یعنی اگر دانشمندان یک ایده را بپذیرند یک پارادایم حول آن ایده شکل میگیرد و برنامه تحقیقاتی حول آن پارادایم ادامه میاید ولی ابدآ به این معنی نیست جهت و راستای این تحقیقات منطبق با واقعیت است و الزاما حقیقت را میگوید!! 


متن زیر از دانشگاه برکلی در مورد اینکه علم چیزی را اثبات نمیکند و مرگ آتئیسم از همینجا رقم میخورد زیرا همه امید آنها به علم است!! 


MISCONCEPTION: Science proves ideas

CORRECTION: Journalists often write about "scientific proof" and some scientists talk about it, but in fact, the concept of proof — real, absolute proof — is not particularly scientific. Science is based on the principle that any idea, no matter how widely accepted today, could be overturned tomorrow if the evidence warranted it. Science accepts or rejects ideas based on the evidence; it does not prove or disprove them. To learn more about this, visit our page describing how science aims to build knowledge


لینک کورس درسی دانشگاه برکلی:

berkeley.edu/teaching/misconceptions.php


گرچه فراموش نکنید فرگشت علم نیست زیرا آزمون پذیر و تکرار پذیر نیست!! علم چیزی مانند فیزیک کوانتوم یا نسبیت عام است که آن هم قابل اثبات نیست و نمیتواند ادعایی در مورد حقیقت داشته باشد. لذا اگر فرگشت را در حوزه علوم Science بیاورید آنگاه ما نشان دادیم شواهد تجربی نشان دهنده علمی بودن نظریه خلقت 6000 است، نه افسانه فرگشت میلیارد ساله!


با این تفاوت که ما یک امتیاز مثبتی داریم که فرگشت گرا ندارد!! 

👈ما به دلیل علمی بودن نظریه خلقت نیست که به خلقت الله باور داریم بلکه دلایل ما حقانیت ادیان سامی و صداقت خدا در توضیح وقایع گذشته است!! ولی فرگشت گرا تهی از این امتیاز است و لذا اگر بپذیریم علم غیر قابل اثبات است و نمیتواند واقعیت و حقیقت را بگوید آنگاه فرگشت گرایی تهی از فنداسیون قوی برای باور پذیر بودن است!


پایان فصل اول:


خب خوانندگان گرامی

همانطور که گفته شد من در آینده ای دور بخش (فصل) دومی تهیه خواهم کرد و در کانال قرار خواهم داد. ممکن است زمان بسیار طولانی نیاز باشد و قول نمیدهم به این زودی ها تکمیل گردد.

ولی در بخش دوم احتمالآ آنچه خواهید خواند به شرح زیر خواهد بود:


1- قسمت فرگشت کیهانی تکمیل میگردد که بیشتر در مورد جوان بودن منظومه شمسی صحبت خواهد شد، همچنین در مورد کوازارها و ناهنجاری های بیشتر رد شیفت؛ قانون هابل و وجود ناهنجاری های جدید در آن، تخت نبودن کیهان و عدم مطابق نبودن بسیاری از مشاهدات با پیشبینی های مدل استاندارد و... صحبت خواهد شد.


2- در بخش دوم در مورد فرگشت مولکولی و پیدایش حیات که بی اعتبارترین نظریه فرگشتی حال حاضر است توضیحات کاملی داده خواهد شد.


3- در بخش دوم قسمت فرگشت بیولوژیکی با یافته های جدیدی از ژنتیک و تئوری اطلاعات، عدم توانایی نئوداروینیسم برای توضیح ماکروایولوشن، یافته های جدید در علم رویان شناسی و فسیل شناسی و .... تکمیل خواهد شد و نشان خواهیم داد که همه موجودات حاصل یک طراحی هوشمند غیر فرگشتی هستند!


ضمن اینکه بد نیست تاکید کنم تمام چیزهایی که این کانال تا به اینجا گذاشته شده است از منابع معتبر و از پروفسورهای شناخته شده با درجات بسیاری عالی علمی و دانشگاهی هستند! در همه تحقیقاتی که گذاشته شده از متد علمی استفاده شده است! حتی در جایی که از مرکز تحقیقاتی خلقت گرایان لینک گذاشتیم درون آن لینک ها از منابع فرگشت گرایان استفاده شده است!! بسیاری از پروفسورهای خلقت گرا که لینک آنها را گذاشتیم برای ژورنال های فرگشت گرا ده ها مقاله معتبر نوشته اند! 


مثلآ پروفسور Russell Humphreys که خودش خلقت گراست و مدل های کیهانی خلقت گرایانه ای با اختراع متریک های جدید برای حل معادلات انیشتین ساخته و زمین 6 هزار ساله را مدل سازی کرده است، مقالات زیادی برای فرگشت گرایان و جریان سکولار نوشته است که در لینک زیر میتوانید آنها را بیایید! 

https://creation.com/d-russell-humphreys-cv


در آخر هم جا دارد پیشنهاد کنم 3 پی دی اف زیر را بخوانید تا کمی با دروغ های شاخدار فرگشت گرایان و شعبده بازی های آنها برای معتبر جلوه دادن این افسانه آشنا شوید! 


1-بررسی آمار فیک فرگشت گرایان و اعتراف مرکز ملی آموزش علوم NCSE به مساوی بودن نسبت آتئیست ها و خداباوران در پیدایش انواع:

https://s17.picofile.com/file/8429169018/Myth_of_evolution_01.pdf.html


2-دکترین ابطال پذیری و نظر کارل پوپر در مورد فرگشت که تا آخرین لحظه عمر خود فرگشت را یک برنامه تحقیقاتی متافیزیکی میدانست!

https://s16.picofile.com/file/8429169234/Myth_of_evolution_03.pdf.html


3-اندام های وستیجیال یا اندام های طراحی شده هوشمند برای توسعه جنین؟

https://s17.picofile.com/file/8429169292/Myth_of_evolution_04.pdf.html


قسمت هایی که پشت زمینه سفید دارد ادعای فرگشت گرایان است و قسمت هایی که پشت زمینه سبز دارد پاسخ ما به این افراد در گروه های مختلف تلگرامی بوده است!✌️


پایان


تنها راه ارتباط با آدمین ایمیل زیر:

mosalat.ostad@gmail.com

تنها وبلاگ آدمین آدرس زیر:

https://myth-of-evolution.blogspot.com

تنها کانال های تلگرامی آدمین آدرس های زیر:

https://t.me/myth_of_evolution

https://t.me/creation_info

تنها پیج های اینستاگرامی ما آدرس های زیر:

https://instagram.com/myth_of_evolution

https://instagram.com/creation_info


تمام حقوق مادی و معنوی این نوشتارها مربوط به 2 کانال تلگرامی افسانه فرگشت می باشد که در لینک های ذکر شده در دسترس عموم است و هرگونه کپی برداری از مطالب آن تنها با ذکر منبع بلامانع است.

.

پست‌های معروف از این وبلاگ

پیدایش انسان، سستی فرگشت (اخبار خلقت گرایانه)

پیدایش کپسول زمان، رسوایی فرگشت (اخبار خلقت گرایانه)

سوال از شما --- پاسخ از ما